کلمه جو
صفحه اصلی

علاقی

فرهنگ فارسی

حصاری است در بلاد بجه در جنوب سرزمین مصر و در آن معدن طلا وجود دارد شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی بدست آورد قسمتی را خود بر میدارد و قسمت دیگر از آن سلطان علاقی خواهد بود و او از بنی حنیفه باشد فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است

لغت نامه دهخدا

علاقی. [ ع َ قا ] ( ع اِ ) ج ِ علاقیة. ( اقرب الموارد ). رجوع به علاقیة شود.

علاقی. [ ع ُ قا ] ( ع اِ )ج ِ علاقیة. || ج ِ عِلاقة. ( ناظم الاطباء ).

علاقی. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن ِ سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است. ( از معجم البلدان ).

علاقی . [ ع َ قا ] (ع اِ) ج ِ علاقیة. (اقرب الموارد). رجوع به علاقیة شود.


علاقی . [ ع َل ْ لا ] (اِخ ) حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن ِ سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله ٔ بین علاقی و عبدان هشت منزل است . (از معجم البلدان ).


علاقی . [ ع ُ قا ] (ع اِ)ج ِ علاقیة. || ج ِ عِلاقة. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: