علکوم استوار اندام و قوی از شتر و جز آن مذکر و مونث در آن یکسان است
علاکم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
علاکم. [ ع َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ عُلاکم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).
علاکم. [ ع ُ ک ِ ] ( ع ص ) عُلکوم. ( منتهی الارب ). استواراندام و قوی از شتر و جز آن. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، عَلاکم.
علاکم. [ ع ُ ک ِ ] ( ع ص ) عُلکوم. ( منتهی الارب ). استواراندام و قوی از شتر و جز آن. مذکر و مؤنث در آن یکسان است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). ج ، عَلاکم.
علاکم . [ ع َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ عُلاکم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
علاکم . [ ع ُ ک ِ ] (ع ص ) عُلکوم . (منتهی الارب ). استواراندام و قوی از شتر و جز آن . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، عَلاکم .
کلمات دیگر: