فگار شدن مجروح شدن
فگار گردیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فگار گردیدن. [ ف َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) فگار شدن. مجروح شدن. خسته شدن :
خار مَدْرو تا نگردد دست و انگشتان فگار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید؟
خار مَدْرو تا نگردد دست و انگشتان فگار
کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید؟
ناصرخسرو.
رجوع به فگار شدن شود.کلمات دیگر: