کلمه جو
صفحه اصلی

علجان

فرهنگ فارسی

درختان خاردار

لغت نامه دهخدا

علجان . [ ع ُ ] (ع اِ) درختان خاردار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


علجان. [ ع َ ل َ ] ( ع اِمص ) اضطراب و پریشانی ماده شتر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) گیاهی که از آن مسواک سازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || گیاهی که بدان دست شویند، و آن را «کاه مکه » نیز گویند.( برهان ) ( ناظم الاطباء ). اذخر و غسول. ( از برهان ).

علجان. [ ع َ ل َ ] ( اِخ ) نام جائی است ، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است :
بالبطن من علجان حَل به
دان فُوَیْق الارض اذ وَدقت.
( از معجم البلدان ).

علجان. [ ع ُ ] ( ع اِ ) درختان خاردار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

علجان . [ ع َ ل َ ] (اِخ ) نام جائی است ، و در شعر ابودؤاد ایادی آمده است :
بالبطن من علجان حَل ّ به
دان فُوَیْق الارض اذ وَدقت .

(از معجم البلدان ).



علجان . [ ع َ ل َ ] (ع اِمص ) اضطراب و پریشانی ماده شتر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِ) گیاهی که از آن مسواک سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گیاهی که بدان دست شویند، و آن را «کاه مکه » نیز گویند.(برهان ) (ناظم الاطباء). اذخر و غسول . (از برهان ).



کلمات دیگر: