کلمه جو
صفحه اصلی

زکب

فرهنگ فارسی

یا نکاح کردن یا پر نمودن

لغت نامه دهخدا

زکب. [ زَ ] ( ع مص ) انداختن زن بچه را به یک دفعه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || نکاح کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || گائیدن زن خود را. ( ناظم الاطباء ). || پر نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || ( اِ ) پری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).


کلمات دیگر: