کلمه جو
صفحه اصلی

سراندیب

فارسی به انگلیسی

ceylon

فرهنگ فارسی

نام کوهی است مشهور که آدم صفی علیه السلام از بهشت بدانجا فرود آمد و مقام کرد .
یا سیلان یاسری لانکا کشوریست ( جزیره ای ) در جنوب هندوستان که بواسطه تنگه ((پالک ) ) از هندوستان جدا می شود مساحت آن ۶۵۶٠۷ کیلومتر و ۱۴۲۷٠٠٠٠ تن سکنه دارد . پایتخت آن کلمبو است و محصول عمده آن چای برنج ادویه کائوچوک و روغن خرماست. سراندیب توده ایست کوهستانی که بسوی جنوب بر ارتفاع آن افزوده میشود تا به ۲۵٠٠ متر ارتفاع میرسد . جمعیت در مغرب و جنوب جزیره متمرکزند . توضیح در روایات آمده که آدم ابو البشر از بهشت بدانجا فرود آمد و اقامت گزید و گویند نقش پای او در آنجاست (اساطیر ) .

لغت نامه دهخدا

سراندیب. [ س َ اَ ] ( اِخ ) سانسکریت «سیمهلدیپ » . ( ماللهند ص 348 ): «ان دیپ بلغتهم اسم الجزیرة و سنگلدیپ هو الذی نسمیه سرندیب لانه جزیرة». ( ماللهند ص 116 ). سیلان . ( نخبةالدهر ). ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). نام کوهی است مشهور که آدم صفی علیه السلام از بهشت بدانجا فرودآمد و مقام کرد و نقش قدم او در آنجا هست ، و بعضی گویند نام شهری است بزرگ بر لب دریا و آن کوه منسوب به آن شهر است ، و گویند قبر ابوالبشر در آنجا است. ( برهان ). بطرف جنوب هندوستان جزیره ای است که آن را سیلان نیز گویند و آن قریب خط استواست و شهری در آن جزیره واقع است و آن را نیز سراندیب نامند و به هندی سراندیپ راسنگلدیپ نیز گویند. ( غیاث اللغات ) : و جزیره های بزرگ و نامدار که اندر اوست [ سراندیب ] و بهندی سنگلدیب ، وزوی یاقوت گوناگون خیزد و الماس. ( التفهیم ابوریحان ص 168 ). و آدم به کوه سراندیب افتاد و آن را یود خوانند. ( مجمل التواریخ و القصص ص 181 ).
آنجا که دم گشاد سرافیل دعوتش
جان بازیافت پیر سراندیب در زمان.
خاقانی.
آب رساند این گل پژمرده را
زد به سراندیب سراپرده را.
نظامی.
سراندیب را کار بر هم زدم
قدم بر قدمگاه آدم زدم.
نظامی.
در آن تاریخ حکیمی حاذق از سراندیب برسید. ( سعدی ). رجوع به سیلان و نزهةالقلوب ص 231 شود.


کلمات دیگر: