گرفتارفقر و فاقه , بگدايي انداختن , بيچاره کردن , گدا
شحاذ
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
شحاذ. [ ش َح ْ حا ] ( ع ص ) ستیهنده و تیز. ( شحاث بثاء غلط است چنانکه گذشت در شحاث ) ( از منتهی الارب ). || سائل. ( از اقرب الموارد ). گدای. ستیهنده در سؤال. گدای مبرم در سؤال. گدای سمج. ( یادداشت مؤلف ).
کلمات دیگر: