رضایت، خوشحالی، رضامندی، مشاط
مشاط
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع مشط شانه ها
که شانه زند
که شانه زند
لغت نامه دهخدا
مشاط. [ م ِ ] ( ع اِ ) امشاط. ج ِ مشط ( مثلثة ). شانه ها. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). و رجوع به مشط شود.
مشاط. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) که شانه زند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مَشط شود.
مشاط. [ م َش ْ شا ] ( ع ص ) که شانه زند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مَشط شود.
مشاط. [ م َش ْ شا ] (ع ص ) که شانه زند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَشط شود.
مشاط. [ م ِ ] (ع اِ) امشاط. ج ِ مشط (مثلثة). شانه ها. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). و رجوع به مشط شود.
کلمات دیگر: