مترادف منقلب : انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول، واژگون، برگشته، ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته
برابر پارسی : آشفته، برانگیخته، پریشان، شوریده
turned, upset, fundamentally changed, stormy
rough, stormy
انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول
واژگون، برگشته
ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته
۱. انگیخته، دگرگون، شوریده، متحول
۲. واژگون، برگشته
۳. ناراحت، مضطرب، پریشان، آشفته
منقلب . [ م ُ ق َ ل َ ] (ع مص ) برگردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مصدر میمی است به معنی برگشتن . (غیاث ) (آنندراج ). || (اِ) جای بازگشتن . (مهذب الأسماء). جای برگردیدن . (منتهی الارب ). جای برگشتن و واژگون شدن . (غیاث ) (آنندراج ). جای برگردیدن و سرنگون شدن . (ناظم الاطباء). مرجع. مآب . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون . (قرآن 227/26).
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 521).
خاقانی .
ابن یمین .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 45).
خاقانی .
نظامی .