these
اینان
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
هذه
مترادف و متضاد
اینها، اینان
فرهنگ فارسی
جمع این ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک مقابل آنان : ( آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک . )
فرهنگ معین
(ضم . ) جِ این ، ضمیر اشاره برای اشخاص نزدیک . مق . آنان .
لغت نامه دهخدا
اینان. ( ضمیر ) ج ِ این :
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ.
من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان.
جنت عدن جای اینانست.
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.
همه تفاخر آنان بجود و دانش بود
همه تفاخراینان بغاشیه است و جناغ.
منجیک.
ایشان بعزیمت رفتند و اینان بخراسان آمدند. ( فارسنامه ابن البلخی ص 102 ). گفت شما چه مردمانید، گفتم منم ابرون و اینان فلان و فلان. ( تاریخ بخارا ). اسماعیل علیه السلام از هاجر بزاد پس ساره را حسد آمد گفتا اینانرا از پیش من ببرید. ( مجمل التواریخ و القصص ). آورده اند که سپاه دشمن بی قیاس بود و اینان اندک و جماعتی آهنگ گریز کردند. ( گلستان ).من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم
بگذار تا بیاید بر من جفای آنان.
سعدی.
مظهر صنع رأی اینان است جنت عدن جای اینانست.
اوحدی.
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین خلاف مذهب آنان جمال اینان بین.
حافظ.
کلمات دیگر: