کلمه جو
صفحه اصلی

ایلخانی

فارسی به عربی

اب

مترادف و متضاد

patriarch (اسم)
سالار، شیخ، رئیسه خانواده، ایلخانی، بزرگ خاندان، پدرسالار، ریش سفید قوم، پدرشاه، رئیس خانواده

فرهنگ فارسی

ایلخان بودن مقام و رتب. ایلخان

لغت نامه دهخدا

ایلخانی. ( ص نسبی ) منسوب به ایلخان. ( فرهنگ فارسی معین ). || عنوان سلاطین مغول ایران. ( فرهنگ فارسی معین ). نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان. || ( حامص ) ایلخان بودن. مقام و رتبه ایلخان. ( فرهنگ فارسی معین ). || رئیس ایل. ( یادداشت بخط مؤلف ). ایل خان.

دانشنامه عمومی

ایلخانی می تواند به موارد زیر اشاره کند:
ایلخانان، نام سلسله پادشاهی مغول در ایران
شیوه آذری (سبک ایلخانی) در معماری

پیشنهاد کاربران

یک رئیس که تابع یک رییس بزرگترباشد
یک درجه ومقام مهم درایل بختیاری وقشقایی


دومعنی میده 1 - یه رییس کوچک که تابع یه رییس بزرگتره
2 - به معنی رییس یاخان ایل
وهمچنین درایل قشقایی وبختیاری به عنوان یک رتبه ومقام مهم به حساب می اید.

ایلخان بالاترین مقام حکومتی دراقوام. بختیاری. مغول.
قشقایی. راایلخان میگفتند. وتنهاواژه ایلخان فقط دربین
این اقوام بکارمیرفت.

ایلخانان مغول
ایلخانان بختیاری
ایلخانان قشقایی

کلمه ایلخان معادل کلمه شاه. امپراطور. حاکم. و. . . است.



کلمات دیگر: