ineffectual, submarginal
بی سود
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
بی ثمر، بی سود
بیهوده، بی سود، بی مصرف، بی علاج، عاری از فایده
بی سود
مهمل، بی سود، بی مصرف، بی حرکت، بی نفع
فرهنگ فارسی
( صفت ) بی منفعت مقابل سودمند .
بی نتیجه ٠ بی فایده ٠ یا تباه ٠ هدر ٠ بی نتیجه و فایده ٠
بی نتیجه ٠ بی فایده ٠ یا تباه ٠ هدر ٠ بی نتیجه و فایده ٠
لغت نامه دهخدا
بی سود. ( ص مرکب ) ( از: بی + سود ) بی نتیجه. بی فایده. ( یادداشت مؤلف ) :
بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب
بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر.
زگفتار او شاه خشنود گشت
همه رنج پوینده بی سود گشت.
بلنداختر و نام دارا گذشت.
نماندش بنزد کسی آبروی.
- کار بی سود ؛ کار بی فایده. بی حاصل و بی نتیجه و لغو :
اگر جان تو بسپرد راه آز
شود کار بی سود بر تو دراز.
بگفتار بی سود و دیوانگی
نجوید جهانجوی مردانگی.
بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب
بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر.
ناصرخسرو.
|| تباه. هدر. بی نتیجه و فایده : زگفتار او شاه خشنود گشت
همه رنج پوینده بی سود گشت.
فردوسی.
چو دیدند کان کار بی سود گشت بلنداختر و نام دارا گذشت.
فردوسی.
جهاندار بی سود بسیارگوی نماندش بنزد کسی آبروی.
فردوسی.
- بی سود و زیان ؛ کاملاً بیفایده. ( از یادداشت مؤلف ).- کار بی سود ؛ کار بی فایده. بی حاصل و بی نتیجه و لغو :
اگر جان تو بسپرد راه آز
شود کار بی سود بر تو دراز.
فردوسی.
- گفتار بی سود ؛ سخن ناسودمند. سخن بی فایده : بگفتار بی سود و دیوانگی
نجوید جهانجوی مردانگی.
فردوسی.
کلمات دیگر: