کلمه جو
صفحه اصلی

بی شکوه

مترادف و متضاد

stateless (صفت)
بی وطن، بی دولت، بی شکوه، بی وقار

فرهنگ فارسی

مقابل شکوهمند ٠

لغت نامه دهخدا

بی شکوه . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] (ص مرکب ) (از: بی + شکوه ، مصدر ساختگی از شکایت یا شکوای عربی ) مقابل گله مند. آنکه گله نکند. (آنندراج ). رجوع به شکْوه شود.


بی شکوه . [ ش ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + شکوه ) مقابل شکوهمند. که شکوه و جلال ندارد. رجوع به شکوه شود.


بی شکوه. [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه ، مصدر ساختگی از شکایت یا شکوای عربی ) مقابل گله مند. آنکه گله نکند. ( آنندراج ). رجوع به شکْوه شود.

بی شکوه. [ ش ُ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + شکوه ) مقابل شکوهمند. که شکوه و جلال ندارد. رجوع به شکوه شود.


کلمات دیگر: