کلمه جو
صفحه اصلی

مقسوم


مترادف مقسوم : بخشی، قسمت شده، بخش شده

متضاد مقسوم : مقسوم علیه

برابر پارسی : بخشی، بخش شده، بهره

فارسی به انگلیسی

dividend, distributed, divided, apportioned, [adj.] distributed, apportioned (by fate), [n.] dividend

distributed, apportioned (by fate), [n.] dividend


divided


مترادف و متضاد

divided (صفت)
مجزا، مقسوم، تقسیم شده

distributed (صفت)
توزیع شده، مقسوم

بخشی، قسمت‌شده، بخش‌شده ≠ مقسوم‌علیه


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - قسمت شده بخش شده . ۲ - در تقسیم عددی که بر عدد دیگر قسمت شده مقابل مقسوم علیه .

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - قسمت شده ، بخش بخش شده . ۲ - عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده . ، ~علیه عددی که عدد دیگر بر آن تقسیم شده ، بخشیاب .

لغت نامه دهخدا

مقسوم. [ م َ ] ( ع ص ) بخش کرده شده. ( آنندراج ). بخش بخش شده و قسمت شده. ( ناظم الاطباء ). بخش شده. بخشیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم. ( قرآن 44/15 ). زمین مقسوم است به چهار قسم به دو دایره یکی را دایرة الآفاق خوانند دو دیگر را خط الاستوا خوانند. ( حدود العالم ). هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. ( حدود العالم ).
بس قلق نیستم همی دانم
رزق مقسوم و بخت مقدور است.
مسعودسعد.
دیده بی دیدگان به رأی العین
شکل مقسوم و صورت مقدور.
مسعودسعد.
آنچه اندر ازل مقسوم بود خوردم. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 34 ). خوردن بیش از رزق مقسوم. ( گلستان ). رزق اگر چه مقسوم است به اسباب حصول آن تعلق شرط است. ( گلستان ). جمله امور مقدر و مقسوم اند به تقدیر مشیت کامله و قسمت عادله. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 396 ). توسل و توصل به رزق مقسوم نجویند. ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 248 ). و در وصول رزق مقسوم از مبداء حیات تا اجل معلوم. ( مصباح الهدایه ، ایضاً ص 261 ).
رزق مقسوم و وقت معلوم است
ساعتی بیش و لحظه ای پس نیست.
ابن یمین.
اگر چه رزق مقسوم است می جوی
که خوش فرمود این معنی معزی
که یزدان رزق اگر بی سعی دادی
به مریم کی ندا کردی که «هزی ».
ابن یمین.
- رزق مقسوم ؛ روزی نهاده. رزق مقدر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به رزق مقسوم شود.
|| ( اصطلاح حساب ) آن را که همی بخشی مقسوم خوانند. ( التفهیم ). آن عدد که بخش شود به عددی دیگر. مقابل مقسوم علیه. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). بخشی. ( واژه های نو فرهنگستان ایران ).
- مقسوم علیه ؛ آنکه بر او بخشی. ( التفهیم ). آن عدد که عددی دیگر به آن بخش می شود مانند 12 در «12 : 60». مقابل مقسوم. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). فرهنگستان ایران کلمه «بخشیاب » رابجای این کلمه پذیرفته است.
- مقسوم علیهم ؛ اشیا یا اشخاصی که چیزی به آنان بخش شده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مقسوم علیه مشترک ؛ هرگاه دو یا چند عدد بطور مشترک بر چند عدد قابل قسمت باشند مانند 48 و 36 که هردو بر 1، 2، 3، 4، 6 و 12 قابل قسمت می باشند در این صورت عددهای 1، 2، 3، 4، 6 و 12 را مقسوم علیه مشترک عددهای 48 و 36 نامند. فرهنگستان ایران «بخشیاب مشترک » را بجای این ترکیب پذیرفته است.

مقسوم . [ م َ ] (ع ص ) بخش کرده شده . (آنندراج ). بخش بخش شده و قسمت شده . (ناظم الاطباء). بخش شده . بخشیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم . (قرآن 44/15). زمین مقسوم است به چهار قسم به دو دایره یکی را دایرة الآفاق خوانند دو دیگر را خط الاستوا خوانند. (حدود العالم ). هر ناحیتی از این نواحی مقسوم است به اعمال و اندر هر عملی شهرهاست بسیار. (حدود العالم ).
بس قلق نیستم همی دانم
رزق مقسوم و بخت مقدور است .

مسعودسعد.


دیده بی دیدگان به رأی العین
شکل مقسوم و صورت مقدور.

مسعودسعد.


آنچه اندر ازل مقسوم بود خوردم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 34). خوردن بیش از رزق مقسوم . (گلستان ). رزق اگر چه مقسوم است به اسباب حصول آن تعلق شرط است . (گلستان ). جمله ٔ امور مقدر و مقسوم اند به تقدیر مشیت کامله و قسمت عادله . (مصباح الهدایه چ همایی ص 396). توسل و توصل به رزق مقسوم نجویند. (مصباح الهدایه ، ایضاً ص 248). و در وصول رزق مقسوم از مبداء حیات تا اجل معلوم . (مصباح الهدایه ، ایضاً ص 261).
رزق مقسوم و وقت معلوم است
ساعتی بیش و لحظه ای پس نیست .

ابن یمین .


اگر چه رزق مقسوم است می جوی
که خوش فرمود این معنی معزی
که یزدان رزق اگر بی سعی دادی
به مریم کی ندا کردی که «هزی ».

ابن یمین .


- رزق مقسوم ؛ روزی نهاده . رزق مقدر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به رزق مقسوم شود.
|| (اصطلاح حساب ) آن را که همی بخشی مقسوم خوانند. (التفهیم ). آن عدد که بخش شود به عددی دیگر. مقابل مقسوم علیه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). بخشی . (واژه های نو فرهنگستان ایران ).
- مقسوم علیه ؛ آنکه بر او بخشی . (التفهیم ). آن عدد که عددی دیگر به آن بخش می شود مانند 12 در «12 : 60». مقابل مقسوم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرهنگستان ایران کلمه ٔ «بخشیاب » رابجای این کلمه پذیرفته است .
- مقسوم علیهم ؛ اشیا یا اشخاصی که چیزی به آنان بخش شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقسوم علیه مشترک ؛ هرگاه دو یا چند عدد بطور مشترک بر چند عدد قابل قسمت باشند مانند 48 و 36 که هردو بر 1، 2، 3، 4، 6 و 12 قابل قسمت می باشند در این صورت عددهای 1، 2، 3، 4، 6 و 12 را مقسوم علیه مشترک عددهای 48 و 36 نامند. فرهنگستان ایران «بخشیاب مشترک » را بجای این ترکیب پذیرفته است .
- بزرگترین مقسوم علیه مشترک ؛ در میان مقسوم علیه های مشترک دو یا چند عدد، آن عددکه از همه بزرگتر است بزرگترین مقسوم علیه مشترک آن عددها نامیده می شود چنانکه در مثال مقسوم علیه مشترک عدد 12 بزرگترین مقسوم علیه مشترک 36 و 48 به شمار می آید. رجوع به ترکیب قبل شود.

فرهنگ عمید

۱. قسمت شده، تقسیم شده، بخش شده.
۲. (اسم ) (ریاضی ) عددی که بر عدد دیگر تقسیم شده، بخشی.

دانشنامه آزاد فارسی

مقسوم (dividend)
عددی که بر عددی دیگر تقسیم می شود. مثلاً در عمل ۵=۴÷۲۰، عدد ۲۰ مقسوم است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَّقْسُومٌ: تقسیم شده
ریشه کلمه:
قسم (۳۳ بار)


کلمات دیگر: