کلمه جو
صفحه اصلی

مقلب

فارسی به انگلیسی

converter, converting, transformer, transforming

مترادف و متضاد

converter (اسم)
مبدل، تبدیل کننده، الت تبدیل، مقلب، بر گرداننده

converting (صفت)
مقلب

فرهنگ فارسی

دگرگون کننده، برگرداننده
( اسم ) دیگرگون کننده ( حال و جز آن ) قلب کننده .
یقه مقلب یقه برگشته .

فرهنگ معین

(مُ قَ لِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) برگرداننده .

لغت نامه دهخدا

مقلب. [ م ِ ل َ ] ( ع اِ ) آهن آماج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). آهنی که بدان برگردانند زمین را برای زراعت. ( از اقرب الموارد ).

مقلب. [ م ُ ل َ ] ( ع ص ) یقه مقلب ؛ یقه برگشته. ( فرهنگ لغات مشکل دیوان البسه نظام قاری ص 204 ) :
چون کشد بر دوش بار یقه مقلب بگو
جامه ای کز نازکی بار گریبان برنتافت.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 52 ).
یقه مقلب به گوش استاده است
دگمه گو با جیب کم کن مشوره.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 25 ).
سر بامست گریبان یقه با مقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار.
نظام قاری ( دیوان البسه ص 12 ).
بعد از آن یقه مقلب که هم مشوره چارقب بود این حکایت مخفی به سمع او رسانید. ( دیوان البسه نظام قاری ص 151 ).

مقلب. [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] ( ع ص ) برگرداننده. ( ناظم الاطباء ). گرداننده.محول. دگرگون کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
- مقلب القلوب ؛ برگرداننده دلها. و نامی از نامهای خدای تعالی. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). خداوند عالم که دلها را برمی گرداند. ( ناظم الاطباء ). کنایه از خدا. یکی از صفات خدا : مقلب القلوب تعالی شأنه قلب او را همواره میان این دو حال متعاقب و متناوب متقلب می دارد. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 424 ).
- مقلب قلب ؛ برگرداننده دل. کنایه از خدای تعالی. صفتی از صفات باریتعالی : ازتحت حجاب قلب بیرون رفته و از صحبت قلب به صحبت مقلب قلب پیوسته. ( مصباح الهدایه چ همایی ص 429 ). و رجوع به ترکیب قبل شود.

مقلب . [ م ِ ل َ ] (ع اِ) آهن آماج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آهنی که بدان برگردانند زمین را برای زراعت . (از اقرب الموارد).


مقلب . [ م ُ ق َل ْ ل ِ ] (ع ص ) برگرداننده . (ناظم الاطباء). گرداننده .محول . دگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقلب القلوب ؛ برگرداننده ٔ دلها. و نامی از نامهای خدای تعالی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خداوند عالم که دلها را برمی گرداند. (ناظم الاطباء). کنایه از خدا. یکی از صفات خدا : مقلب القلوب تعالی شأنه قلب او را همواره میان این دو حال متعاقب و متناوب متقلب می دارد. (مصباح الهدایه چ همایی ص 424).
- مقلب قلب ؛ برگرداننده ٔ دل . کنایه از خدای تعالی . صفتی از صفات باریتعالی : ازتحت حجاب قلب بیرون رفته و از صحبت قلب به صحبت مقلب قلب پیوسته . (مصباح الهدایه چ همایی ص 429). و رجوع به ترکیب قبل شود.


مقلب . [ م ُ ل َ ] (ع ص ) یقه ٔ مقلب ؛ یقه ٔ برگشته . (فرهنگ لغات مشکل دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 204) :
چون کشد بر دوش بار یقه ٔ مقلب بگو
جامه ای کز نازکی بار گریبان برنتافت .

نظام قاری (دیوان البسه ص 52).


یقه ٔ مقلب به گوش استاده است
دگمه گو با جیب کم کن مشوره .

نظام قاری (دیوان البسه ص 25).


سر بامست گریبان یقه ٔ با مقلب
آن کنیسه که زدند از پی دفع امطار.

نظام قاری (دیوان البسه ص 12).


بعد از آن یقه ٔ مقلب که هم مشوره ٔ چارقب بود این حکایت مخفی به سمع او رسانید. (دیوان البسه ٔ نظام قاری ص 151).

فرهنگ عمید

دگرگون کننده، برگرداننده.


کلمات دیگر: