( اسم ) کسی یا چیزی که دیگری بر او فضیلت دارد : [ چه در حکمت نیکو نبود فاضل را فرمودن یا مفضول را بغایت و نهایت تعظیم سجده کند ... ] ( تفسیرابوالفتوح چا. ۱ج ۱ص ۸۷ )
مفضول
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِ.مف . ) کسی یا چیزی که دیگری بر او فضیلت دارد.
لغت نامه دهخدا
مفضول. [ م َ ] ( ع ص ) فضیلت داده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). مغلوب در فضل.که دیگری بر او فضل دارد. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از ذیل اقرب الموارد ). مقابل فاضل :
توئی مملوک و هم مالک توئی مفضول و هم فاضل
توئی معمول و هم عامل توئی بهرام و هم کیوان.
ترک افضل بهرمفضول از فضول نفس دان
در طریق حق مکن جز نور عصمت پیشوا.
چو از فضایل مردان راه محرومی
چه سود بحث که آن فاضل است واین مفضول.
توئی مملوک و هم مالک توئی مفضول و هم فاضل
توئی معمول و هم عامل توئی بهرام و هم کیوان.
ناصرخسرو ( دیوان چ تقوی ص 362 ).
در حکمت نیکو نبود فاضل را فرمودن تا مفضول را بغایت و نهایت تعظیم سجده کند. ( تفسیر ابوالفتوح ). عالم و جاهل و فاضل و مفضول در مرتبت متساوی گشته. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 367 ). همچنین اجماع کردند بر آنک میان انبیا تفاضل است... ولکن تعیین فاضل از مفضول مشروع نیست... ( مصباح الهدایه چ همایی ص 42 ).ترک افضل بهرمفضول از فضول نفس دان
در طریق حق مکن جز نور عصمت پیشوا.
ابن یمین.
فاضل ازمفضول جدا نشدی. ( تاریخ قم ص 11 ).چو از فضایل مردان راه محرومی
چه سود بحث که آن فاضل است واین مفضول.
جامی ( دیوان چ هاشم رضی ص 505 ).
|| مغلوب. || مفتوح. ( ناظم الاطباء ).فرهنگ عمید
آن که دیگری بر او فضیلت دارد، کم فضل.
کلمات دیگر: