کلمه جو
صفحه اصلی

مقامات


مترادف مقامات : اولیاء امور، درجات، درجه ها، منزلت ها، پست ها، مناصب، منصب ها، شغل ها، مشاغل، مراحل، منازل، مقام ها، هنرها، کارهای شایان، مقامه ها، مجالس، مجلس ها

برابر پارسی : پایوران، بلندپایگان، فرنشینان، سرپرستان

فارسی به انگلیسی

positions, modes or tunes


positions, modes or tunes, authorities

مترادف و متضاد

مقامه‌ها، مجالس، مجلس‌ها


۱. اولیاء امور
۲. درجات، درجهها، منزلتها
۳. پستها، مناصب، منصبها، شغلها، مشاغل
۴. مراحل، منازل، مقامها
۵. هنرها، کارهای شایان
۶. مقامهها، مجالس، مجلسها


اولیاء امور


درجات، درجه‌ها، منزلت‌ها


پست‌ها، مناصب، منصب‌ها، شغل‌ها، مشاغل


مراحل، منازل، مقام‌ها


هنرها، کارهای شایان


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - جمع مقامه : الف - مجالس ب - مقامه [ عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد ( چهار مقاله . ۲٠ ) ج - کارهای مهم هنر نماییها : [ کشتن شنز به و یاد کردن مقامات مشهور و ماثر مشکور که در خدمت من داشت ... ] ( کلیله . مصحح مینوی . ۲ ) ۱۲۹ - جمع مقام . : [ در هر مقامی از مقامات یکی نازل همه یکی اند دو گانگی باطل ] ( کشف الاسرار . ۵۴:۱ ) یا مقامات دولتی . مشاغل دولتی . یامقامات عالی ( عالیه ) . مشاغل عالی مانند وزارت سفارت و جز آن ۳ - عدد ها ست نهاده هر کوکبی را بهر جای از فلک اوجش که چون خاصه معدله او با مقام راست شود آن وقت کوکب مقیم باشد ایستاده و او را اندر فلک البرج هیچ حرکت پیدا نیاید . اگر مقام او از شش برج کمتر بود او را مقام اول خوانند وز پس آن ایستادن کوکب راجع گردد . و اگر مقام از شش برج افزون بود او را مقام ثانی خوانند و از پس آن ایستادن کوکب مستقیم شود . و هر گاه که یکی از این دو مقام دانی و دیگر خواهی او را از دوازده برج کم کن آنچ بماند دیگر مقام بود ( التفهیم . ۱۳۹ )

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ مقامه ، مقام .

لغت نامه دهخدا

مقامات . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَقامة. (ناظم الاطباء). رجوع به مقامة شود. || کنایه از مراتب و قواعد. (غیاث ) (آنندراج ). مراتب . (ناظم الاطباء) : عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد. (چهارمقاله ). || منازل . مراحل : لاشک سرگردان در بادیه ٔ فراق می پوید و مقامات متفاوت پس پشت می کند تا نظر بر قبله ٔ دل افگند. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 341). || درجات . منزلتها :
من دیده ام که حد مقامات او کجاست
آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند.

خاقانی .


یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور. (گلستان ).
- مقامات رضوان ؛ کنایه از هشت بهشت است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) :
وگر باد خلقش وزد بر جهنم
زبانی مقامات رضوان نماید.

خاقانی .


|| مناصب . مشاغل . سِمَتها.
- اهل مقامات ؛ مردم صاحب قدر و مقام ودرجات عالی . (ناظم الاطباء).
- مقامات عالی ؛ مناصب و مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و جز آن .
|| مآثر. کارهای پسندیده . آثار ستوده . هنرها : کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت ... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 129).ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291). مقامات و مقالات ایشان مدون است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 309). مقامات مشهوره و کرامات منشوره ٔ او چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). بازرگانی غلامی داشت دانادل ... بسیار حقوق بندگی بر خواجه ثابت گردانیده بود و مقامات مشکور و خدمات مقبول و مبرور بر جراید روزگار ثبت کرده . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 37). || حکایات عربیه ، چنانکه مقامات حریری ومقامات بدیعی و مقامات هندی و مقامات عربیه . (غیاث )(آنندراج ). مکالماتی که دارای محاورات مجالس و محافل تازیان باشد، مانند مقامات حریری و مقامات بدیعی . (ناظم الاطباء). خطبه های منظوم و منثور، مانند مقامات حریری ، و تسمیه ٔ کلام به مقامات از باب موضعی است که در آنجا گفته می شود. (از اقرب الموارد) : آن وقت که خواجه ٔ فقیه رئیس ابوعبداﷲ محمدبن یحیی به ریاست بیهق آمد فضلا مقامات انشاء کردند و یکی از این مقامات این بود که خواجه ابوعبداﷲ الزیادی ... گوید: جعل اﷲ... (تاریخ بیهق ). تا وقتی به حسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسید. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). و رجوع به مقامه شود. || (اصطلاح تصوف ) مقامات جمع مقام است و آن طریقتی است که صاحب آن ثابت است بر آن از طرقی که موصل است او را به سوی زهد و ورع نفس در مقام شروع در سیر به سه قسم منقسم می شود که هر قسمتی متضمن امور کلیه است که مقامات نامیده می شود از جهت اقامت نفس در هر یک از آنها برای تحقق آنچه تحت حیطه ٔ اوست که بطور متناوب وارد بر نفس می شود که به نام احوال خوانده می شود از جهت تحول آنها، زیرا نفس را سه وجه است : یکی وجه او به قوای خود که تدبیر بدن بدوست ، دوم توجه او به عین خود به تعدیل صفات خود که باب دخول از ظاهر به باطن است که ابواب نامیده می شود چنانکه وجه اول را بدایات نامند و سوم وجه او به باطن ، یعنی روح و سر ربانی است که معاملات نامند. مهمترین مقامات معاملات اخلاص است که عبارت از تصفیه ٔ دل است و دوم مراقبت است و سوم تفویض است . (فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی ) : و پس از طبقه ٔ انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). قاعده ٔ رسالت تعذری دارد، اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود. (اسرارالتوحید چ صفا ص 4). احوال ومقامات شیخ ما و فواید انفاس و آثار او را... بیشتریاد داشتندی . (اسرارالتوحید ایضاً ص 6). خاک نسا خاکی سخت عزیز است و پیوسته به وجود مشایخ کبار... و اصحاب مقامات آراسته بود. (اسرارالتوحید ایضاً ص 45). بعضی از پیران گفته اند که اول مقامات ، معرفت است . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص 272). آن از مقامات است و نهایت وی از جمله ٔ احوال بود و مکتسب نیست . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه ایضاً ص 296). خراسانیان گویند رضا از جمله ٔ مقامات بود و این نهایت توکل است . (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه ایضاً ص 295).
مقامات نوت خواهد نمودن
که تا خاصت کند ز انعام عام او.

مولوی .


از نسایم ریاض احوال و مقامات ایشان شمه ای به مشام جان طالبان صادق رسانید. (مصباح الهدایة چ همایی ص 3). صورت این نیت استنزال رحمت الهی و فیض نامتناهی است بواسطه ٔ ذکر و سماع احوال و مقامات اهل صلاح و فلاح . (مصباح الهدایة چ همایی ص 9). اساس جمله ٔ مقامات و مفتاح جمیع خیرات و اصل همه منازلات و معاملات قلبی و قالبی نوبت است . (مصباح الهدایة چ همایی ص 366). در مقام ورع و دیگر مقامات همین قیاس می باید کرد چه در هر مقام به حسب غلبه ٔ حال هرطایفه ای را قدمگاهی دیگر است . (مصباح الهدایة چ همایی ص 373). و رجوع به مقام شود. || (اصطلاح موسیقی ) پرده های موسیقی و مقامات در موسیقی چهار باشد: راست ، عراق ، زیرافکند، اصفهان . راست را دو فرع باشد: یکی زنگله و دیگری عشاق . عراق را دو فرع باشد: یکی مایه و دیگری بوسلیک . زیرافکند را هم دو فرع باشد: یکی بزرگ و دیگری رهاوی . اصفهان را نیز دو فرع است : یکی حسینی و دیگری نوا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
به نام خالق ارض و سماوات
کنم تعداد اسماء مقامات .

(بهجت الروح ص 43).


و رجوع به مقام شود.
- اهل مقامات ؛ موسیقی دان . (ناظم الاطباء).
- مقامات موسیقی ؛ پرده های موسیقی . (ناظم الاطباء).
|| (اصطلاح نجوم ) عددهاست نهاده ، هر کوکبی را به هر جای از فلک اوجش که چون خاصه ٔ معدله ٔ او با مقام راست شود آن وقت کوکب مقیم باشد ایستاده و او را اندر فلک البروج هیچ حرکت پیدا نیاید. اگر مقام او از شش برج کمتر بود او را مقام اول خوانند. وز پس آن ایستادن ، کوکب راجع گردد. و اگر مقام از شش برج افزون بود، او را مقام ثانی خوانند. و از پس آن ایستادن ، کوکب مستقیم شودو هرگاه که یکی از این دو مقام دانی و دیگر خواهی ، او را از دوازده برج کم کن ، آنچه بماند دیگر مقام بود. (التفهیم ص 139). و رجوع به مقام شود.

مقامات. [ م َ ] ( ع اِ ) ج ِ مَقامة. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مقامة شود. || کنایه از مراتب و قواعد. ( غیاث ) ( آنندراج ). مراتب. ( ناظم الاطباء ) : عرض مخدوم در مقامات ترسل محفوظ دارد. ( چهارمقاله ). || منازل. مراحل : لاشک سرگردان در بادیه فراق می پوید و مقامات متفاوت پس پشت می کند تا نظر بر قبله دل افگند. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 341 ). || درجات. منزلتها :
من دیده ام که حد مقامات او کجاست
آنان ندیده اند که کوتاه دیده اند.
خاقانی.
یکی از صلحای لبنان که مقامات او در دیار عرب مذکور بود و کرامات مشهور. ( گلستان ).
- مقامات رضوان ؛ کنایه از هشت بهشت است. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) :
وگر باد خلقش وزد بر جهنم
زبانی مقامات رضوان نماید.
خاقانی.
|| مناصب. مشاغل. سِمَتها.
- اهل مقامات ؛ مردم صاحب قدر و مقام ودرجات عالی. ( ناظم الاطباء ).
- مقامات عالی ؛ مناصب و مشاغل عالی و خطیر مانند وزارت و جز آن.
|| مآثر. کارهای پسندیده. آثار ستوده. هنرها : کشتن شنزبه و یاد کردن مقامات مشهور و مآثر مشکور که در خدمت من داشت... ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 129 ).ذکر مقامات او در نصرت دین و انارت معالم یقین از عرض دریا بگذشت. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 291 ). مقامات و مقالات ایشان مدون است. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 309 ). مقامات مشهوره و کرامات منشوره او چون به حکایت ملک او رسیم ذکر رود. ( تاریخ طبرستان ابن اسفندیار ). بازرگانی غلامی داشت دانادل... بسیار حقوق بندگی بر خواجه ثابت گردانیده بود و مقامات مشکور و خدمات مقبول و مبرور بر جراید روزگار ثبت کرده. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 37 ). || حکایات عربیه ، چنانکه مقامات حریری ومقامات بدیعی و مقامات هندی و مقامات عربیه. ( غیاث )( آنندراج ). مکالماتی که دارای محاورات مجالس و محافل تازیان باشد، مانند مقامات حریری و مقامات بدیعی. ( ناظم الاطباء ). خطبه های منظوم و منثور، مانند مقامات حریری ، و تسمیه کلام به مقامات از باب موضعی است که در آنجا گفته می شود. ( از اقرب الموارد ) : آن وقت که خواجه فقیه رئیس ابوعبداﷲ محمدبن یحیی به ریاست بیهق آمد فضلا مقامات انشاء کردند و یکی از این مقامات این بود که خواجه ابوعبداﷲ الزیادی... گوید: جعل اﷲ... ( تاریخ بیهق ). تا وقتی به حسن اتفاق در نشر و طی آن اوراق به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسید. ( مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4 ). و رجوع به مقامه شود. || ( اصطلاح تصوف ) مقامات جمع مقام است و آن طریقتی است که صاحب آن ثابت است بر آن از طرقی که موصل است او را به سوی زهد و ورع نفس در مقام شروع در سیر به سه قسم منقسم می شود که هر قسمتی متضمن امور کلیه است که مقامات نامیده می شود از جهت اقامت نفس در هر یک از آنها برای تحقق آنچه تحت حیطه اوست که بطور متناوب وارد بر نفس می شود که به نام احوال خوانده می شود از جهت تحول آنها، زیرا نفس را سه وجه است : یکی وجه او به قوای خود که تدبیر بدن بدوست ، دوم توجه او به عین خود به تعدیل صفات خود که باب دخول از ظاهر به باطن است که ابواب نامیده می شود چنانکه وجه اول را بدایات نامند و سوم وجه او به باطن ، یعنی روح و سر ربانی است که معاملات نامند. مهمترین مقامات معاملات اخلاص است که عبارت از تصفیه دل است و دوم مراقبت است و سوم تفویض است. ( فرهنگ اصطلاحات عرفانی تألیف سجادی ) : و پس از طبقه انبیا، اولیا را که اصحاب کرامات و ارباب مناجات و مقاماتند. ( اسرارالتوحید چ صفا ص 4 ). قاعده رسالت تعذری دارد، اما به هر وقت وجود اصحاب کرامات و ارباب مقامات متصور تواند بود. ( اسرارالتوحید چ صفا ص 4 ). احوال ومقامات شیخ ما و فواید انفاس و آثار او را... بیشتریاد داشتندی. ( اسرارالتوحید ایضاً ص 6 ). خاک نسا خاکی سخت عزیز است و پیوسته به وجود مشایخ کبار... و اصحاب مقامات آراسته بود. ( اسرارالتوحید ایضاً ص 45 ). بعضی از پیران گفته اند که اول مقامات ، معرفت است. ( ترجمه رساله قشیریه چ فروزانفر ص 272 ). آن از مقامات است و نهایت وی از جمله احوال بود و مکتسب نیست. ( ترجمه رساله قشیریه ایضاً ص 296 ). خراسانیان گویند رضا از جمله مقامات بود و این نهایت توکل است. ( ترجمه رساله قشیریه ایضاً ص 295 ).

فرهنگ عمید

۱. کسانی که دارای مشاغل بالای دولتی هستند.
۲. (ادبی ) عنوان عمومی کتاب هایی شامل حکایات و مقامه ها: مقامات حمیدی.
۳. [جمعِ مقام] (تصوف ) = مَقام
۴. [قدیمی] کارهای سترگ و ستوده.

دانشنامه آزاد فارسی

مَقامات
(جمع مقامه) مقامه به معنی مجلس و انجمن و نیز سخنانی است که ایستاده و سرپا ایراد می شود و از ریشه «قام، یقوم» گرفته شده است. در اصطلاح عبارت از قطعه ای ادبی است که با نثری مصنوع و مسجّع نوشته می شود و داستان یا حادثه ای را بیان می کند. مقامه در واقع نوعی داستان کوتاه است که در آن دو شخصیت اصلی وجود دارد. قهرمان داستان عموماً مردی لطیفه پرداز و نکته جوست که معمولاً دچار مشکل می شود و با چرب زبانی و شیرین سخنی خود را از مخمصه نجات می دهد، و دوم راوی این داستان است که به شرح ماجرا می پردازد. بنیانگذار مقامات و مقامه نویسی بدیع الزمان همدانی (متوفی ۳۹۸ ق) است و کتاب او تحت عنوان مقامات بدیع الزمان همدانی از شاهکارهای نثر عربی است. قهرمان آن ابوالفتح اسکندری و راوی داستان عیسی بن هشام قمی نام دارند. این اثر از نظر شخصیت پردازی و صحنه آفرینی و بیان محاورات موجز و رسا و متناسبِ بین اشخاص قصه کم نظیر است. دومین مقامات مهم در زبان عربی کتاب مقامات حریری است. حریری (۴۴۶ ـ ۵۱۶ ق) بزرگ ترین مقامه نویس بعد از بدیع الزمان همدانی مقامه نویسی را تکامل بخشید و به حدی رساند که دیگر کسی از آن حد فراتر نرفت و حتی به سطح او نرسید. در زبان فارسی معروف ترین و مهم ترین مقامات، کتاب مقامات حمیدی است. قاضی حمیدالدین بلخی (متوفی ۵۵۹ ق) در شیوۀ نگارش و ترسیم چهارچوب داستان و طرح و توطئۀ حوادث و نیز لطیفه پردازی و نکته جویی یکسره از بدیع الزمان پیروی کرده ولی البته به سطح هنری او نرسیده است. درباره مقامات و مقامه نویسی کتاب بدیع الزمان همدانی و مقامات نویسی نوشته علی رضا ذکاوتی قراگوزلو (۱۳۶۳ ش) اثری تحقیقی و خواندنی است. مقامات به معنی دیگری هم در زبان فارسی و عربی به کار می رود، و آن شرح احوال و نقل اقوال بزرگان، به ویژه عرفا و بزرگان صوفیه است که ازجملۀ معروف ترین آن ها مقامات ابوسعید ابی الخیر و مقامات اوحدالدین کرمانی است.

مقامات (عرفان). مَقامات (عرفان)
در اصطلاحِ عرفان، منازل فراروی سالکان در مسیر سلوک. مرتبه ای است که سالک به آن می رسید و در همان جا می ماند. در این باره دو نکته قابل ذکر است: ۱. گروهی از عارفان، مقام را فراتر از منزل می دانند، چه سالک به محض ورود به یکی از منازل، تا آن گاه که تمامیِ حقوقِ آن منزل را رعایت نکرده، در آن مسافر است، و چون در آن منزل تمکّن یافت، منزل برای او تبدیل به مقام می شود. چه سیر و سفر او در آن منزل به پایان رسیده است و تا از یک مقام نگذرد به مقام دیگر راه نمی یابد؛ ۲. در شمارۀ منازل و مقامات، اختلافاتی عجیب به چشم می آید، چه شمار مقامات را از ۷ تا ۴۰ و ۱۰۰ و حتی ۱۰۰۰ برشمرده اند. امّا گذشته از این که این ارقام، تنها حاصلِ ذوقِ مشایخ است، و دلیلی بر حصر مقامات در هیچ کدام از این اعداد نیست، بیشتر عارفان به مقامات صدگانۀ اصلی، که حاصلِ تنظیم خواجه عبدالله انصاری است، گردن نهاده اند.

فرهنگ فارسی ساره

سروران



کلمات دیگر: