کلمه جو
صفحه اصلی

مقاسمه

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) سوگند یاد کردن . ۲ - ( مصدر ) سوگند دادن کسی را.
با کسی سوگند خوردن کسی را سوگند خوردن

فرهنگ معین

(مُ سَ مَ یا س مِ) [ ع . مقاسمة ] 1 - (مص م .) چیزی را با هم تقسیم کردن ، چیزی را با یکدیگر بخش کردن . 2 - در فارسی تشخیص مقدار مالیات دیوان به وسیلة تعیین سهم معینی از محصول .


( ~.) [ ع . مقاسمة ] 1 - (مص ل .) سوگند یاد کردن . 2 - (مص م .) سوگند دادن کسی را.


(مُ سَ مَ یا س مِ ) [ ع . مقاسمة ] ۱ - (مص م . ) چیزی را با هم تقسیم کردن ، چیزی را با یکدیگر بخش کردن . ۲ - در فارسی تشخیص مقدار مالیات دیوان به وسیلة تعیین سهم معینی از محصول .
( ~. ) [ ع . مقاسمة ] ۱ - (مص ل . ) سوگند یاد کردن . ۲ - (مص م . ) سوگند دادن کسی را.

لغت نامه دهخدا

مقاسمه. [ م ُ س َ / س ِ م َ / م ِ ] ( از ع ، اِمص ) سوگند خوردن. ( ناظم الاطباء ). با کسی سوگند خوردن. ( غیاث ). مقاسمة. || کسی را چیزی بخشیدن. ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مدخل قبل شود. || ( اِمص ) مالیات مخصوص اراضی که دولت اسلام از مسلمین یا اجانب تحت مقررات معین می گرفت. در این اصطلاح لغت «خراج » هم استعمال شده است. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ). || تقویم مالیات دیوانی از طریق تثبیت مقدار معینی از غله. ( مالک و زارع در ایران ، ترجمه فارسی ص 60 ). تشخیص مقدار مالیات دیوان بوسیله تعیین سهم معینی از محصول. ( مالک و زارع در ایران ، ترجمه فارسی ص 787 ). و رجوع به مقاسمت شود. || ( اِ ) استان. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ، ترجمه فارسی ص 62 ) ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

مقاسمة. [ م ُ س َ م َ ] (ع مص ) با کسی سوگند خوردن . (المصادرزوزنی ). کسی را سوگند خوردن . (تاج المصادر بیهقی ). از برای کسی سوگند خوردن . (ترجمان القرآن ). سوگند کردن برای کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || کسی را سوگند دادن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با کسی چیزی قسمت کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). چیزی را با کسی بخش کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || بهره و بخش خود را گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مدخل بعد شود.


فرهنگ عمید

۱. چیزی را با هم قسمت کردن و هر کدام بهرۀ خود را بردن.
۲. سوگند یاد کردن برای کسی، کسی را سوگند دادن.

دانشنامه آزاد فارسی

مُقاسمه
نوعی از خراج و گاه مرادف با خراج به کار می رود. با این حال، از حیث معنای اصطلاحی تفاوت اندکی با خراج دارد. هر دو مالیاتی اند که بر زمین بسته می شود، با این تفاوت که مقاسمه، حصّۀ معیّنی از محصول زمین مانند عُشر (یک دهم) است و خراج مال معیّن است.


کلمات دیگر: