کلمه جو
صفحه اصلی

مقتبس


مترادف مقتبس : اقتباس شده، برگرفته، ماخوذ

فارسی به انگلیسی

extracted, borrowed, excerpted

مترادف و متضاد

اقتباس‌شده، برگرفته، ماخوذ


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - آتش گیرنده ۲ - روشنی گیرنده ۳ - اقتباس کننده اخذ کننده : [ و مواعظ بسیار لایق هر حکایت درو زیادت گردانید تا مستفیدان ادب و مقتبسان الفاظ عرب را بمطالعه آن رغبت زیادت گردد . ] ( روضه العقول . مقدمه مرزبان نامه تهران ۱۳۱۷ ص ز ) جمع : مقتبسین .
آتش گرفته روشنی گرفته

فرهنگ معین

(مُ تَ بِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - روشنایی گیرنده . ۲ - اقتباس کننده .

لغت نامه دهخدا

مقتبس. [ م ُ ت َ ب ِ] ( ع ص ) آتش گیرنده و روشنی گیرنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه دریافت می کند آتش را از دیگری. ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از محیط المحیط ). آنکه آتش گیرد از آتشی دیگر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : مقتبسان بادیه هوی را مطلوب ، اوست ، حمدی که عاشقان حقیقت... ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 1 ).
مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که «اصحابی نجوم ».
مولوی ( مثنوی چ خاور ص 40 ).
صد مشعله افروخته گردد به چراغی
آن نور تو داری و دگر مقتبسانند.
سعدی.
و چون اقتباس آن از انوار کلمات مشایخ که مقتبس اند از مشکوة نبوت کرده آمد... ( مصباح الهدایه چ همایی ص 8 ).
باغ بهشتی و خرد حور تو
شمع فلک مقتبس از نور تو.
خواجوی کرمانی ( روضة الانوار چ کوهی کرمانی ص 29 ).
و رجوع به اقتباس شود.
|| آنکه فرامی گیرد علم را از دیگری. ( از ناظم الاطباء ). آنکه اخذ کند از دیگری دانش را. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) ( از اقرب الموارد ) : مدتها به ریاض فواید آن تفسیر مستأنس بود و از انوار نکت دقایق آن مقتبس. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203 ). در مقابل بیوت اصنام ، صوامع اسلام ساخت و مدارس افراخته و علما به تعلیم و افادت و مقتبسان علوم به استفادت اشتغال نموده... ( جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 9 ). و رجوع به اقتبال شود.

مقتبس. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ) آتش گرفته و روشنی گرفته :
مقتبس از شعله رایت شعاع آفتاب
مستعار از نفحه خلقت نسیم خوش دمش.
کمال الدین اسماعیل.
|| آتش که از آتش دیگر گیرند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). پاره ای از آتش. ( از اقرب الموارد ). || فراگرفته. ( ناظم الاطباء ). مستفاد. آنچه فراگرفته باشی از دیگری از دانش. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). اقتباس شده. اخذشده.

مقتبس . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ) آتش گرفته و روشنی گرفته :
مقتبس از شعله ٔ رایت شعاع آفتاب
مستعار از نفحه ٔ خلقت نسیم خوش دمش .

کمال الدین اسماعیل .


|| آتش که از آتش دیگر گیرند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). پاره ای از آتش . (از اقرب الموارد). || فراگرفته . (ناظم الاطباء). مستفاد. آنچه فراگرفته باشی از دیگری از دانش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اقتباس شده . اخذشده .

مقتبس . [ م ُ ت َ ب ِ] (ع ص ) آتش گیرنده و روشنی گیرنده . (غیاث ) (آنندراج ). آنکه دریافت می کند آتش را از دیگری . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). آنکه آتش گیرد از آتشی دیگر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقتبسان بادیه ٔ هوی را مطلوب ، اوست ، حمدی که عاشقان حقیقت ... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 1).
مقتبس شو زود چون یابی نجوم
گفت پیغمبر که «اصحابی نجوم ».

مولوی (مثنوی چ خاور ص 40).


صد مشعله افروخته گردد به چراغی
آن نور تو داری و دگر مقتبسانند.

سعدی .


و چون اقتباس آن از انوار کلمات مشایخ که مقتبس اند از مشکوة نبوت کرده آمد... (مصباح الهدایه چ همایی ص 8).
باغ بهشتی و خرد حور تو
شمع فلک مقتبس از نور تو.
خواجوی کرمانی (روضة الانوار چ کوهی کرمانی ص 29).
و رجوع به اقتباس شود.
|| آنکه فرامی گیرد علم را از دیگری . (از ناظم الاطباء). آنکه اخذ کند از دیگری دانش را. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) : مدتها به ریاض فواید آن تفسیر مستأنس بود و از انوار نکت دقایق آن مقتبس . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203). در مقابل بیوت اصنام ، صوامع اسلام ساخت و مدارس افراخته و علما به تعلیم و افادت و مقتبسان علوم به استفادت اشتغال نموده ... (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 9). و رجوع به اقتبال شود.

فرهنگ عمید

۱. روشنایی‌گیرنده.
۲. فایده‌گیرنده.
۳. اقتباس‌کننده.


مطلبی که از دیگری گرفته شده، اقتباس شده، فراگرفته.
۱. روشنایی گیرنده.
۲. فایده گیرنده.
۳. اقتباس کننده.

مطلبی که از دیگری گرفته شده؛ اقتباس‌شده؛ فراگرفته.



کلمات دیگر: