مقرح
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) تولید جراحت کننده توضیح دوایی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ و جذب خود بتحلیل بر دو فانی ساز در طوباتی ( را ) که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید مانند : بلادر ( مخزن الادویه )
ستور تمام دندان جمع مقاریح
ستور تمام دندان جمع مقاریح
فرهنگ معین
(مُ قَ رِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) تولید جراحت کننده .
لغت نامه دهخدا
مقرح . [ م ُ رِ ](ع ص ) ستور تمام دندان . ج ، مقاریح . (ناظم الاطباء).
مقرح. [ م ُ رِ ]( ع ص ) ستور تمام دندان. ج ، مقاریح. ( ناظم الاطباء ).
مقرح. [ م ُ ق َرْ رِ ] ( ع ص ) که سبب ریش و قرحه شود. که تولید جراحت کند . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دارویی که رطوبتهای بین اجزای جلد را به تحلیل برد و مواد ردیه را جذب کند و سبب تولید قرحه شود مثل بلادر. ( ازکتاب قانون ص 149 ). دوایی را نامند که به قوت حرارت و نفوذ وجذب خود تحلیل برد و فانی سازد رطوباتی که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید، مانند بلادر. ( مخزن الادویه ) : و شرب ثلث طساسیج منه مقرح للمثانة. ( ابن البیطار ). و رجوع به مقرحات و مقرحة شود.
مقرح. [ م ُ ق َرْ رِ ] ( ع ص ) که سبب ریش و قرحه شود. که تولید جراحت کند . ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). دارویی که رطوبتهای بین اجزای جلد را به تحلیل برد و مواد ردیه را جذب کند و سبب تولید قرحه شود مثل بلادر. ( ازکتاب قانون ص 149 ). دوایی را نامند که به قوت حرارت و نفوذ وجذب خود تحلیل برد و فانی سازد رطوباتی که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید، مانند بلادر. ( مخزن الادویه ) : و شرب ثلث طساسیج منه مقرح للمثانة. ( ابن البیطار ). و رجوع به مقرحات و مقرحة شود.
مقرح . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) که سبب ریش و قرحه شود. که تولید جراحت کند . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). دارویی که رطوبتهای بین اجزای جلد را به تحلیل برد و مواد ردیه را جذب کند و سبب تولید قرحه شود مثل بلادر. (ازکتاب قانون ص 149). دوایی را نامند که به قوت حرارت و نفوذ وجذب خود تحلیل برد و فانی سازد رطوباتی که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید، مانند بلادر. (مخزن الادویه ) : و شرب ثلث طساسیج منه مقرح للمثانة. (ابن البیطار). و رجوع به مقرحات و مقرحة شود.
کلمات دیگر: