کلمه جو
صفحه اصلی

سیراب کردن

فارسی به انگلیسی

assuage, quench, slake, water, to give to drink to satiety, to quench the thirst of, to irrigatethoroughly

to give to drink to satiety, to quench the thirst of, to irrigatethoroughly


assuage, quench, slake, water


فرهنگ فارسی

( سیر آب کردن ) آب دادن . رفع عطش کردن

لغت نامه دهخدا

( سیرآب کردن ) سیرآب کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آب دادن. رفع عطش کردن. فرونشاندن تشنگی را. ( ناظم الاطباء ). آب نهایت دادن. تشنگی را کاملاً برطرف کردن : ابری بیامد و آن کشت را سیرآب کرد چون بدو رسیدی. ( قصص الانبیاء ص 131 ).
سیرآب کن بهار خندان را
فریادرس نیازمندان را.
نظامی.
ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیرآب کن آنگه بده اصحاب را.
سعدی.
کشت ما را میتواند قطره ای سیرآب کرد
اینقدر استادگی ای ابر دریادل چرا.
صائب.

پیشنهاد کاربران

سیرآب کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آب دادن. رفع عطش کردن. فرونشاندن تشنگی را. ( ناظم الاطباء ) . آب نهایت دادن. تشنگی را کاملاً برطرف کردن : ابری بیامد و آن کشت را سیرآب کرد چون بدو رسیدی. ( قصص الانبیاء ص 131 ) .
سیرآب کن بهار خندان را
فریادرس نیازمندان را.
نظامی.
ز اندازه بیرون تشنه ام ساقی بیار آن آب را
اول مرا سیرآب کن آنگه بده اصحاب را.
سعدی.
کشت ما را میتواند قطره ای سیرآب کرد
اینقدر استادگی ای ابر دریادل چرا.
صائب.


کلمات دیگر: