مغیر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
شیر که در آن سرخی خون باشد یا آب داده
فرهنگ معین
(مُ غَ یِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - تغییر دهنده ، دیگرگون شونده ، قابل تغییر. ۲ - بی ثبات ، بی دوام .
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) غارت کننده ، غارتگر.
(مُ غَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) تغییر داده شده ، دیگرگون گشته ، از حالی به حالی شده .
(مُ غَ یِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - تغییر دهنده ، دیگرگون شونده ، قابل تغییر. 2 - بی ثبات ، بی دوام .
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) غارت کننده ، غارتگر.
لغت نامه دهخدا
که حرم با هرچه دارم گو بگیر
تا نگیرد حاصل من هر مغیر.
کو مرا بگرفت تو او رامگیر.
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی َ ] ( ع ص ) از حالی به حالی برگردانیده شده. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). دیگرگون و از حالی به حالی برگشته. ( ناظم الاطباء ) : اگرچه موارد راحات به جراحات ضمیر مکدر بود و چهره مورد آمال به خدشات احوال احداث مغیر. ( نفثة المصدور چ یزدگردی ص 32 ).
- مغیر شدن ؛ دگرگون شدن. تغییر یافتن. از حالی به حال دیگر درآمدن :
خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ
کز دست طبایع نشود نیز مغیر.
همی تا بر قضای نیک و بر بد
نگردد حکم یزدانی مغیر...
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] ( ع ص ) تغییردهنده. دیگرگون کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا )( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم. ( قرآن 53/8 ). || ناپایدار و بی ثبات و قابل تغییر. ( ناظم الاطباء ).
مغیر. [ م َ ] ( ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. ( منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته. ( ناظم الاطباء ). شیر سرخ به خون آمیخته. ( از اقرب الموارد ). || آب داده. ( آنندراج ). با باران آب داده. ( ناظم الاطباء ).
مغیر. [ م َ ] (ع ص ) شیر که در آن سرخی خون باشد. (منتهی الارب ). شیر به خون آمیخته . (ناظم الاطباء). شیر سرخ به خون آمیخته . (از اقرب الموارد). || آب داده . (آنندراج ). با باران آب داده . (ناظم الاطباء).
که حرم با هرچه دارم گو بگیر
تا نگیرد حاصل من هر مغیر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).
این جوان زین جرم ضال است و مغیر
کو مرا بگرفت تو او رامگیر.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 402).
|| شتاب کننده . (غیاث ). و رجوع به اغارة شود.
- مغیر شدن ؛ دگرگون شدن . تغییر یافتن . از حالی به حال دیگر درآمدن :
خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ
کز دست طبایع نشود نیز مغیر.
ناصرخسرو(دیوان چ مینوی ص 514).
- مغیر گردیدن ؛ مغیر شدن :
همی تا بر قضای نیک و بر بد
نگردد حکم یزدانی مغیر...
عنصری (دیوان چ قریب ص 78).
رجوع به ترکیب قبل شود.
مغیر. [ م ُ غ َی ْ ی ِ ] (ع ص ) تغییردهنده . دیگرگون کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد): ذلک بِأن َّ اﷲ لم یک مغیراً نعمة أنعمها علی قوم حتی یغیروا ما بِأنفسهم و أن اﷲ سمیع علیم . (قرآن 53/8). || ناپایدار و بی ثبات و قابل تغییر. (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
غارتگر.
بی ثبات و ناپایدار، قابل تغییر، دگرگون شونده.
از حالی به حالی برگشته؛ دگرگونشده.
بیثبات و ناپایدار؛ قابل تغییر؛ دگرگونشونده.
غارتگر.
دانشنامه عمومی
فهرست شهرهای الجزایر