مترادف مقاوله : معاهده، پروتکل، پیمان، عهدنامه، قرارداد، قولنامه، قول وقرار گذاشتن، گفت وشنود
مقاوله
مترادف مقاوله : معاهده، پروتکل، پیمان، عهدنامه، قرارداد، قولنامه، قول وقرار گذاشتن، گفت وشنود
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
۱. معاهده، پروتکل، پیمان، عهدنامه
۲. قرارداد، قولنامه
۳. قولوقرار گذاشتن
۴. گفتوشنود
فرهنگ فارسی
باهم قول وقرارگ اشتن، درامری باهم گفتگوکردن وقراری گذاشتن
۱ - ( مصدر ) گفت و شنید کردن با کسی . ۲ - قول و قرار گذاشتن . ۳ - ( اسم ) گفت و شنید . ۴ - ( اسم ) قرار داد قول نامه : [ ختم مقاول. چاه آرتزین ( بزمان ناصر الدین شاه ) . ] ( الماثر و الاثار.۱۱۴ )
با کسی قول کردن با کسی قول کردن و گفت و شیند کردن .
۱ - ( مصدر ) گفت و شنید کردن با کسی . ۲ - قول و قرار گذاشتن . ۳ - ( اسم ) گفت و شنید . ۴ - ( اسم ) قرار داد قول نامه : [ ختم مقاول. چاه آرتزین ( بزمان ناصر الدین شاه ) . ] ( الماثر و الاثار.۱۱۴ )
با کسی قول کردن با کسی قول کردن و گفت و شیند کردن .
فرهنگ معین
(مُ وَ لَ یا وِ لِ ) [ ع . مقاولة ] ۱ - (مص ل . ) گفت و شنید کردن با کسی . ۲ - قول و قرار گذاشتن . ۳ - (اِمص . ) گفت و شنید. ۴ - (اِ. ) قرارداد، قول نامه .
لغت نامه دهخدا
مقاوله. [ م ُ وَ / وِ ل َ / ل ِ ] ( از ع ، اِمص ) مقاولة. گفت و شنید. گفتگو. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). و رجوع به ماده قبل شود.
- مقاوله رفتن ؛ گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن : اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 128 ).
|| ( اصطلاح فقه ) مذاکرات قبل از عقد را گویند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مقاوله نامه ؛ پیمانی که میان نمایندگان دو دولت درباره امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد.
- مقاوله رفتن ؛ گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن : اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 128 ).
|| ( اصطلاح فقه ) مذاکرات قبل از عقد را گویند. ( ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
- مقاوله نامه ؛ پیمانی که میان نمایندگان دو دولت درباره امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد.
مقاولة. [ م َ وِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ مِقوَل . (ناظم الاطباء). ج ِ مِقول به معنی قَیل به لغت اهل یمن . (از اقرب الموارد). و رجوع به مقول شود.
مقاولة. [ م ُ وَ ل َ ] (ع مص ) با کسی قول کردن . (المصادر زوزنی ). با کسی قول کردن و گفت و شنید کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مفاوضة. مجادلة. (اقرب الموارد). و رجوع به مقاوله و مقاولت شود.
فرهنگ عمید
۱. (سیاسی ) [منسوخ] عهد، پیمان.
۲. [قدیمی] گفتگو.
۲. [قدیمی] گفتگو.
دانشنامه عمومی
قراردادی است که نمایندگان دو دولت با هم می بندد و نیازی نیست که به تصویب مجلس یا دولت برسد.
پیشنهاد کاربران
درکنار هم بودن
معامله
کلمات دیگر: