مترادف مقرب : قرین، محشور، مصاحب، مقترن، ندیم، نزدیک، محرم
برابر پارسی : گرامی دارنده، گرامیدار، گران ارج، فرمند
admitted to be near, [fig.] favourite, esteemed
favored, right-hand
عکسبرداري از مسافات دور
صفت
قرین، محشور، مصاحب
مقترن
ندیم، نزدیک، محرم
۱. قرین، محشور، مصاحب
۲. مقترن
۳. ندیم، نزدیک، محرم
(مُ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) نزدیک شونده .
(مُ قَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) نزدیک شده .
مقرب . [ م َ رَ ] (ع اِ) راه کوتاه . مقربة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راه کوتاه . ج ، مقارب . (ناظم الاطباء).
مقرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که پیوسته نزدیک خود دارند جهت عزت و برگزیدگی ، مقربة مؤنث او و مادیان را بدان جهت نزدیک خود دارند تا گشن بدنژاد بر وی نجهد. (از منتهی الارب ) (ازآنندراج ). اسبی که برای عزت و شرف پیوسته نزدیک خوددارند. (ناظم الاطباء). || شتر تنگ بسته برای سواری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مسعودسعد.
سعدی .
نزاری قهستانی (دستورنامه ص 72).
مقرب . [ م ُ ق َرْ رِ ] (ع ص ) نزدیک گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قربانی کننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تقریب شود.
مقرب .[ م ُ رِ ] (ع ص ) آن زن که نزدیک رسیده بود به زه ، وخر را نیز گویند (مهذب الاسماء). زن نزدیک زاییدن رسیده و همچنین اسب و گوسفند، و به شتر ماده گفته نشود. ج ، مقاریب . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). آبستن نزدیک به زائیدن . ج ، مقارب و مقاریب . (از اقرب الموارد). زن پابه ماه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
غنیمت