کلمه جو
صفحه اصلی

الطاف

فرهنگ فارسی

جمع لطف، لطف کردن، نرمی ونیکویی کردن، تحفه دادن
( اسم ) جمع لطف . ۱ - مهربانیها نیکوییها احسانها . ۲ - بخششها ارمغانها انعامها. یا الطاف عالی مستدام . تعارفی است : نیکوییها و احسانهای ارجمند شما دایم باد.
جمع لطف . نوازشها . لطفها

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ لطف ، مهربانی ها.

لغت نامه دهخدا

الطاف. [ اِ ] ( ع مص ) لطف کردن. ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ). نیکوی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). نرمی و نیکویی کردن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ملاطفت. نرمی کردن. || زیبا کردن کسی سؤال خود را. بروشی خوب سؤال کردن. ( از اقرب الموارد ). || خواستن به مهربانی و تلطف. ( از اقرب الموارد ). || چسبانیدن چیزی رابر پهلو و جنب خود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || داخل کردن کسی ایر شتر نر را در فرج شتر ماده. ( از تاج العروس بنقل ذیل اقرب الموارد ).

الطاف. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ لُطف. نوازشها. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). لطفها. مهربانیها. رجوع به لطف شود :
بر حال گذشته ما هرگز نکنی حسرت
امید به الطافش آینده همی دارم.
خاقانی.
عهد ملاقات تازه شد و در حق یکدیگر الطاف بسیار کردند. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 215 ). سلطان در مقابله آن اضعاف تقدیم فرمود.( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 292 ). حسن صفتی است از اوصاف او، و ابداع عبارتی است از صنعت الطاف او. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 422 ).
بازآمد کای محمد عفو کن
ای ترا الطاف علم من لدن.
مولوی.
خداوندا به الطافت صلاح آر
که مسکین و پریشان روزگاریم.
سعدی.
- الطاف خداوندی ؛ توفیق و عصمت و رحمت و رفقی که بر بندگان مبذول میفرماید. ( ناظم الاطباء ) :
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی.
حافظ.
- الطاف دوستان ؛ همراهی در کارها و نیکویی آنان. ( ناظم الاطباء ).
|| ج ِ لَطَف. ( اقرب الموارد ). رجوع به لَطَف شود.

الطاف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ لُطف . نوازشها. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). لطفها. مهربانیها. رجوع به لطف شود :
بر حال گذشته ٔ ما هرگز نکنی حسرت
امید به الطافش آینده همی دارم .

خاقانی .


عهد ملاقات تازه شد و در حق یکدیگر الطاف بسیار کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1272 ص 215). سلطان در مقابله ٔ آن اضعاف تقدیم فرمود.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 292). حسن صفتی است از اوصاف او، و ابداع عبارتی است از صنعت الطاف او. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 422).
بازآمد کای محمد عفو کن
ای ترا الطاف علم من لدن .

مولوی .


خداوندا به الطافت صلاح آر
که مسکین و پریشان روزگاریم .

سعدی .


- الطاف خداوندی ؛ توفیق و عصمت و رحمت و رفقی که بر بندگان مبذول میفرماید. (ناظم الاطباء) :
سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی .

حافظ.


- الطاف دوستان ؛ همراهی در کارها و نیکویی آنان . (ناظم الاطباء).
|| ج ِ لَطَف . (اقرب الموارد). رجوع به لَطَف شود.

الطاف . [ اِ ] (ع مص ) لطف کردن . (مصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). نیکوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نرمی و نیکویی کردن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ملاطفت . نرمی کردن . || زیبا کردن کسی سؤال خود را. بروشی خوب سؤال کردن . (از اقرب الموارد). || خواستن به مهربانی و تلطف . (از اقرب الموارد). || چسبانیدن چیزی رابر پهلو و جنب خود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || داخل کردن کسی ایر شتر نر را در فرج شتر ماده . (از تاج العروس بنقل ذیل اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

= لُطف
۱. لطف کردن.
۲. نرمی و نیکویی کردن.
۳. تحفه دادن.

لُطف#NAME?


۱. لطف کردن.
۲. نرمی و نیکویی کردن.
۳. تحفه دادن.


پیشنهاد کاربران

زیبا روی

مراحم. [ م َ ح ِ ] ( ع اِ ) مهربانیها. ج ِ مرحمت. ( غیاث اللغات ) . رجوع به مرحمة و مرحمت شود : و مراحم حضرت صاحبقرانی شامل حال همگان گشته. ( ظفرنامه ٔ یزدی، از فرهنگ فارسی معین ) .
- ارباب مراحم و اشفاق ؛ مردمان مهربان و مشفق. ( ناظم الاطباء ) .

جمع لطف ؛ ( نرمی و نیکویی کردن � مثال معنوی � )


کلمات دیگر: