کلمه جو
صفحه اصلی

الغده

فرهنگ معین

( آلغده ) (لُ دِ ) (ص . ) نک آرغده .

لغت نامه دهخدا

( آلغده ) آلغده. [ ل ُ دَ / دِ ] ( ن مف / نف ) آرُغده. ارغنده. خشم گرفته. قهرآلود. خشمگین. جنگ آور :
شیر خشم آورد و جست از جای خویش
آمد آن خرگوش را آلغده پیش.
رودکی.
شیر آلغده که بیرون جهد از خانه بصید
تا بچنگ آورد آهو را وآهوبره را.
رودکی.

الغده. [ اَ ل َ دَ / دِ ] ( ن مف ) آمیخته. ( فرهنگ جهانگیری ). مخلوط و آمیخته. ( برهان قاطع ) ( فرهنگ شعوری ورق 128 ب ). آلغده. رجوع به آلغده شود. || ( اِ ) خشم و قهر و خصومت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به آلغده شود.

الغده . [ اَ ل َ دَ / دِ ] (ن مف ) آمیخته . (فرهنگ جهانگیری ). مخلوط و آمیخته . (برهان قاطع) (فرهنگ شعوری ورق 128 ب ). آلغده . رجوع به آلغده شود. || (اِ) خشم و قهر و خصومت . (ناظم الاطباء). رجوع به آلغده شود.


فرهنگ عمید

( آلغده ) خشمگین، خشمناک.


کلمات دیگر: