کلمه جو
صفحه اصلی

غرر

فرهنگ فارسی

جمع غره ۱ - برگزیده ها عالی ها ۲ - سپیدیهای پیشانی . یا در غرر . ۱ - مرواریدهای بهتر و برگزیده . ۲ - سخنان استوار و برگزیده .
جمع غره جمع اغر کنایه از سخنان استوار و منسجم و برگزیده و فصیح

فرهنگ معین

(غَ رَ ) [ ع . ] ۱ - (اِمص . ) هلاکت . ۲ - خطر. ۳ - (مص ل . ) فریب خوردن .
(غُ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غُرَّه . ۱ - برگزیده ها، عالی ها. ۲ - سپیدی های پیشانی . ، درر ~الف - مرواریدهای بهتر و برگزیده . ب - سخنان استوار و برگزیده .
(غَ ) [ ع . ] (اِ. ) خانة نیین و خانة مسقف به چوب ، خانه تابستانی .

(غُ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ غُرَّه . 1 - برگزیده ها، عالی ها. 2 - سپیدی های پیشانی . ؛ درر ~الف - مرواریدهای بهتر و برگزیده . ب - سخنان استوار و برگزیده .


(غَ) [ ع . ] (اِ.) خانة نیین و خانة مسقف به چوب ، خانه تابستانی .


(غَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمص .) هلاکت . 2 - خطر. 3 - (مص ل .) فریب خوردن .


لغت نامه دهخدا

غرر. [ غ َ رَرْ ] (ع اِ) عصاالراعی . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 252). دزی ، غرز، به فتح اول و دوم و زای معجمه آورده و آن را نوعی کوچک از عصاالراعی می داند. رجوع به عصاالراعی شود.


غرر. [ غ َ رَرْ ] ( ع اِمص ) هلاکت. اسم است تغریر را. ( اسم مصدر تغریر ). ( منتهی الارب ). در معرض هلاک افتادن. التعریض للهلکة. ( از اقرب الموارد ). خطر. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ). و منه الحدیث : نهی رسول اﷲ ( ص ) عن بیع الغرر، و آن مانند بیع ماهی در آب و مرغ در هواست ، و گفته اند چیزی است که ظاهرش مشتری را گول زند و باطن آن مجهول باشد، و گفته اند آن است که بدون تعهد وثقت باشد. ازهری گوید: بیع غرر شامل بیوع مجهوله است که خریدار و فروشنده به کنه آن پی نمی برند، تا معلوم شود. ( از تاج العروس ). بیع غرر یا بیع خطر، و آن مانند بیع ماهی در آب و مرغ در هواست. ( منتهی الارب ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: غرر شرعاً چیزی را گویند که موهم نیستی باشد، کذا فی جامع الرموز فی بیان البیع الفاسد و الباطل ، و بیرجندی گوید: آنچه پایان و عاقبتش نامعلوم باشد آن را غرر نامند، و در مغرب گفته است که غرر خطری باشد که وجود و عدمش مشکوک است مانند فروختن ماهی در آب یا مرغ در هوا. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیع خطر. || فریب خوردن. فریفتگی : یقال انا غرر منک ؛ ای مغرور :
او نکرد این فهم پس داد از غرر
شمع فانی را به فانی دگر.
مولوی ( مثنوی ).
هر قدم زین آب تازی دورتر
دَودَوان سوی سراب با غَرر.
مولوی ( مثنوی چ کلاله خاور دفتر چهارم ص 267 ).
|| ( مص ) غره دار گردیدن و سپید گشتن روی. ( منتهی الارب ). غره دار گردیدن و زیبا شدن روی و سفید شدن چیزی. ( از اقرب الموارد ). روشنائی. ( آنندراج ).

غرر. [ غ َ رَرْ ] ( ع اِ ) عصاالراعی. ( تذکره داود ضریر انطاکی ص 252 ). دزی ، غرز، به فتح اول و دوم و زای معجمه آورده و آن را نوعی کوچک از عصاالراعی می داند. رجوع به عصاالراعی شود.

غرر. [ غ ُ رَرْ ] ( ع اِ ) ج ِ غُرَّة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غرة شود. || ج ِ اَغَرّ. ( تاج العروس ). غُرّان. رجوع به اغر شود. || غُرَرُالشهر، سه شب از اول ماه. ( منتهی الارب ) ( المنجد ). || ج ِ غَرّاء. ( اقرب الموارد ). رجوع به غراء شود.
- دُرَرِ غُرَر ؛ به معنی مرواریدهای بهتر و برگزیده. ( لطائف اللغات و مؤید الفضلا و منتخب اللغة ) ( از غیاث اللغات ). و گاهی این ترکیب را به صورت غرر درر، به تقدیم صفت بر موصوف استعمال کنند وغرر در هر دو صورت به معنی سپید و درخشان و برگزیده و بهتر است.

غرر. [ غ َ رَرْ ] (ع اِمص ) هلاکت . اسم است تغریر را. (اسم مصدر تغریر). (منتهی الارب ). در معرض هلاک افتادن . التعریض للهلکة. (از اقرب الموارد). خطر. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). و منه الحدیث : نهی رسول اﷲ (ص ) عن بیع الغرر، و آن مانند بیع ماهی در آب و مرغ در هواست ، و گفته اند چیزی است که ظاهرش مشتری را گول زند و باطن آن مجهول باشد، و گفته اند آن است که بدون تعهد وثقت باشد. ازهری گوید: بیع غرر شامل بیوع مجهوله است که خریدار و فروشنده به کنه آن پی نمی برند، تا معلوم شود. (از تاج العروس ). بیع غرر یا بیع خطر، و آن مانند بیع ماهی در آب و مرغ در هواست . (منتهی الارب ).صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: غرر شرعاً چیزی را گویند که موهم نیستی باشد، کذا فی جامع الرموز فی بیان البیع الفاسد و الباطل ، و بیرجندی گوید: آنچه پایان و عاقبتش نامعلوم باشد آن را غرر نامند، و در مغرب گفته است که غرر خطری باشد که وجود و عدمش مشکوک است مانند فروختن ماهی در آب یا مرغ در هوا. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بیع خطر. || فریب خوردن . فریفتگی : یقال انا غرر منک ؛ ای مغرور :
او نکرد این فهم پس داد از غرر
شمع فانی را به فانی دگر.

مولوی (مثنوی ).


هر قدم زین آب تازی دورتر
دَودَوان سوی سراب با غَرر.

مولوی (مثنوی چ کلاله ٔ خاور دفتر چهارم ص 267).


|| (مص ) غره دار گردیدن و سپید گشتن روی . (منتهی الارب ). غره دار گردیدن و زیبا شدن روی و سفید شدن چیزی . (از اقرب الموارد). روشنائی . (آنندراج ).

غرر. [ غ ُ رَرْ ] (ع اِ) ج ِ غُرَّة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غرة شود. || ج ِ اَغَرّ. (تاج العروس ). غُرّان . رجوع به اغر شود. || غُرَرُالشهر، سه شب از اول ماه . (منتهی الارب ) (المنجد). || ج ِ غَرّاء. (اقرب الموارد). رجوع به غراء شود.
- دُرَرِ غُرَر ؛ به معنی مرواریدهای بهتر و برگزیده . (لطائف اللغات و مؤید الفضلا و منتخب اللغة) (از غیاث اللغات ). و گاهی این ترکیب را به صورت غرر درر، به تقدیم صفت بر موصوف استعمال کنند وغرر در هر دو صورت به معنی سپید و درخشان و برگزیده و بهتر است .
|| کنایه از سخنان استوار و منسجم و برگزیده و فصیح :
مادح بر او پوید زیرا که ز مدحش
الفاظ نکت گردد و معنی غرر آید.

فرخی .


جائی که درر باید جائی که غرر باید
معلوم غرر داری مفهوم درر داری .

فرخی .


همه الفاظ او نکت زاید
همه الفاظ او غرر باشد.

مسعودسعد.


از وزن و قوافی و ز ایهام سخن گفت
الفاظ نکت بود و معانی غرر آمد.

سوزنی .


عبهر نثر زهر شاخ نکت بازکنید
جوهر نظم ز هر سلک غرر بگشائید.

خاقانی .


از نخب ادب و غرر درر و لطایف نکت و بدلهای مستحسن ... نصیبی کافی وافر حاصل کرده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و درر صدف معالی ، و غرر سدف ایام و لیالی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 118).

فرهنگ عمید

= غُره۱
= غِرّه
۱. (فقه، حقوق ) خرید و فروش چیزی که خریدار و فروشنده به کنه آن پی نبرند یا بدون تعهد باشد، مانند خریدوفروش ماهی در آب و پرنده در هوا.
۲. [قدیمی] هلاکت.
۳. [قدیمی] فریب خوردن.

۱. (فقه، حقوق) خرید‌و‌فروش چیزی که خریدار و فروشنده به کنه آن پی نبرند یا بدون تعهد باشد، مانند خریدوفروش ماهی در آب و پرنده در هوا.
۲. [قدیمی] هلاکت.
۳. [قدیمی] فریب خوردن.


غِرّه#NAME?


غُره۱#NAME?


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲۷(بار)
غَرَّ وَ غُرُور (به ضم غین) و غِرَّة: فریب دادن. تطمیع به باطل. «غَرَّ فُلانٌ فُلاناً غَرّاً وَ غُرُوراً وَ غِرَّةً: خَدَعَهُ وَ اَطْمَعَهُ بِالْباطِلِ» . زندگی دنیا شما را فریفت. . آرزوهای باطل شما را فریفت. غَرور: (به فتح غین) فریب دهنده. راغب گفته: غرور هر آن چیزی است که انسان را فریب دهد از مال، جاه، شهوت و شیطان و گاهی آن را شیطان تفسیر کرده‏اند که اخبث فریبکاران است . زندگی دنیا شما را فریب ندهد و شیطان شما را به خدا جری نکند. در اقرب الموارد گوید: «ماغَرَّکَ بِفُلانٍ» یعنی چطور بر او جرئت کردی؟ غرور به فتح اول سه بار در قرآن آمده و مراد از آن شیطان یا هر فریبنده است . . علی هذا بهتر است «غَرَّکُمْ» را در این آیات به مناسبت «باء» جرئت معنی کنیم و نیز در آیه زیر: . بنابر آنکه از اقرب الموارد نقل شده «غَرِّکَ» در معنی لازم به کار رفته که جرئت باشد زیرا لازمه فریفته شدن جرئت به خداست یعنی ای انسان چه چیز تو را بر عصیان پروردگار کریمت جری کرد؟ آمدن لفظ «ربّک» و «الکریم» برای اتمام حجت است یعنی نمی‏بایست به آنکه پرورش دهنده تو و تواناست مخالفت کنی. اینکه گفته‏اند: آمدن «الکریم» تلقین جواب از جانب خداست یعنی کرمت مرا مغرور کرد ظاهراً مطلب صحیحی نیست. . در اینگونه آیات ممکن است غرور به ضم اول مصدر از برای مفعول باشد یعنی: زندگی دنیا جز متاع فریفته شدن نیست یا از برای فاعل یعنی: متاع فریبنده همچنین در . نیستند کفّار مگر در فریفته شدن.

پیشنهاد کاربران

رسا، درخشان، نیکو

غَرَر در معامله یا غرری شدن معامله = به معنای ضرر غیر معقول و غیر قابل جبران در معامله می باشد


کلمات دیگر: