کلمه جو
صفحه اصلی

غدو

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - آمدن کسی را به بامداد صبح رفتن . ۲ - رفتن بیرون شدن .
آمدن کسی را بامداد بامداد طرف صباح از روز

فرهنگ معین

(غَ) [ ع . ] (مص ل .) آمدن کسی را به بامداد.


(غَ ) [ ع . ] (مص ل . ) آمدن کسی را به بامداد.
(غُ دُ وّ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - صبح رفتن . ۲ - بیرون شدن .

(غُ دُ وّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - صبح رفتن . 2 - بیرون شدن .


لغت نامه دهخدا

غدو. [ غ ُ دُوو ] (ع اِ) ج ِ غدوة. (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || ج ِ غداة، و منه قوله تعالی : بالغدو و الاَّصال (قرآن 15/13)؛ ای بالغدوات . او اصله المصدر فعبر به عن الوقت کما یقال آتیک طلوع الشمس . (منتهی الارب ). غدو جمع غدوة، و فی المحکم جمع غداة نادر. (تاج العروس ). مقابل آصال .


غدو. [ غ ُ دُوو ] (ع مص ) آمدن کسی را بامداد. غَدْوْ. (منتهی الارب ): غدا یغدو غدواً؛ هنگام صبح رفت ، و آن نقیض راح است : غدا علیه غدواً و غدوةً؛ بکر، این معنای اصلی است . پس در نتیجه ٔ کثرت استعمال به معنی رفتن و بیرون آمدن در همه ٔ اوقات ، به کار رفته ، و از آن است :واغد یا انیس ؛ یعنی بیرون آی ای انیس ، و بسا به معنی صار استعمال کنند و مانند آن مبتدا را رفع و خبر رانصب دهد. (اقرب الموارد). رفتن در وقت بامداد. (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). رفتن به بامداد، نقیض و مقابل رواح : و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر (قرآن 12/34). || بامداد کردن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). || (اِ) بامداد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). طرف صباح از روز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). چاشت . صباح . مقابل عشاء :
صبح را گر مدد از رأی تو بودی هر روز
نشدی زلف عشا پرده ٔ رخسار غدو.

کریم سمرقندی .



غدو. [ غ َدْوْ ] ( ع مص ) آمدن کسی را بامداد:غدا علیه غَدواً و غُدُوَّاً و غُدوةً. ( منتهی الارب ). غدا علیه غَدواً، کما فی المحکم... بکر. ( تاج العروس ). || ( اِ ) بامداد. غُدُوّ :
نیم لحظه مدرکاتم شام و غدو
هیچ خالی نیست زاین اثبات و محو.
مولوی ( مثنوی ).

غدو. [ غ َ ] ( اِ ) مُسکری که از ارزن سازند. ( لسان العجم ) ( ناظم الاطباء ) :
شراب ناب که باشد حرام بشمارد
حماقتی است غدو چون مباح نوشیدن.
( از لسان العجم شعوری ).

غدو. [ غ ُ دُوو ] ( ع اِ ) ج ِ غدوة. ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ). || ج ِ غداة، و منه قوله تعالی : بالغدو و الاَّصال ( قرآن 15/13 )؛ ای بالغدوات. او اصله المصدر فعبر به عن الوقت کما یقال آتیک طلوع الشمس. ( منتهی الارب ). غدو جمع غدوة، و فی المحکم جمع غداة نادر. ( تاج العروس ). مقابل آصال.

غدو. [ غ ُ دُوو ] ( ع مص ) آمدن کسی را بامداد. غَدْوْ. ( منتهی الارب ): غدا یغدو غدواً؛ هنگام صبح رفت ، و آن نقیض راح است : غدا علیه غدواً و غدوةً؛ بکر، این معنای اصلی است. پس در نتیجه کثرت استعمال به معنی رفتن و بیرون آمدن در همه اوقات ، به کار رفته ، و از آن است :واغد یا انیس ؛ یعنی بیرون آی ای انیس ، و بسا به معنی صار استعمال کنند و مانند آن مبتدا را رفع و خبر رانصب دهد. ( اقرب الموارد ). رفتن در وقت بامداد. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رفتن به بامداد، نقیض و مقابل رواح : و لسلیمان الریح غدوها شهر و رواحها شهر ( قرآن 12/34 ). || بامداد کردن. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان علامه جرجانی تهذیب عادل ). || ( اِ ) بامداد. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). طرف صباح از روز. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). چاشت. صباح. مقابل عشاء :
صبح را گر مدد از رأی تو بودی هر روز
نشدی زلف عشا پرده رخسار غدو.
کریم سمرقندی.

غدو. [ غ َ ] (اِ) مُسکری که از ارزن سازند. (لسان العجم ) (ناظم الاطباء) :
شراب ناب که باشد حرام بشمارد
حماقتی است غدو چون مباح نوشیدن .

(از لسان العجم شعوری ).



غدو. [ غ َدْوْ ] (ع مص ) آمدن کسی را بامداد:غدا علیه غَدواً و غُدُوَّاً و غُدوةً. (منتهی الارب ). غدا علیه غَدواً، کما فی المحکم ... بکر. (تاج العروس ). || (اِ) بامداد. غُدُوّ :
نیم لحظه مدرکاتم شام و غدو
هیچ خالی نیست زاین اثبات و محو.

مولوی (مثنوی ).



فرهنگ عمید

بامداد.
بامداد.

بامداد.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۶(بار)
غُدوه(به ضم غین) و غَداة به معنی بامداد است یا از اول صبح تا طلوع شمس در قاموس و اقرب آمده: «اَلْغُدْوَةُ وَالْغَداةُ: البُکْرَةُ اَوْ مابَیْنَ صَلوةِ الْفَجْرِ وَ طُلُوعِ الشَّمْسِ» . آنان را که پروردگار خویش را بامداد و پسین یاد می‏کنند از خود مران. غُدوُّ بروزن غُلُّو جمع غُدوه و غدوات جمع غداة است. . خدا را در آن خانه‏ها بامدادان و پسینان مردانی تسبیح گویند. غدوّ مفرد نیز آمده است مثل . یعنی:صبح و عصر در معرض آتش قرار گرفته شوند از مفرد بودن «عَشِیّ» می‏دانیم که «غُدُّو» مفرد است. غّد: فردا. اعم از آن که فردای حقیقی باشد مثل . یا مطلق فردا که زمان آینده است مثل:. . . . و چون بامداد از اهل خویش آمدی تا برای مؤمنان مواضع قتال آماده کنی. گفته‏اند آیه در باره خروج حضرت رسول «صلی‏اللَّه‏علیه وآله» برای جنگ احد است و نیز گفته‏اند آن حضرت برای «اُحُد» بعد از نماز جمعه از مدینه خارج شد حال آن که آیه خروج بامدادی را می‏رساند. در اقرب الموارد گفته: اصل آن در بامداد خارج شدن است سپس در مطلق رفتن به کار رفته در هر وقت که باشد می‏شود آیه را مطلق بیرون شدن دانست. . بامداد خارج شدند حال آنکه فقط به منع مستمند قادر بودند. و چیزی از باغشان نمانده بود.

پیشنهاد کاربران

ب نام الله

غدو: نیمه اول روز، از صبح تا ظهر، از طلوع خورشید تا نیمه روز


کلمات دیگر: