فردا , روز بعد
غدا
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - بامداد . ۲ - غدائ .
چاشت خوردن
چاشت خوردن
فرهنگ معین
(غَ ) [ ع . غداء ] (اِ. ) بامداد. مق عشاء.
لغت نامه دهخدا
غدا. [ غ َ ] ( ع اِ ) بامداد. ( مقدمةالادب زمخشری ). ظاهراً مخفف غداة است. رجوع به غداة شود. || لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده عاشق دهد جان.
( غداً ) غداً. [ غ َ دَن ْ ] ( ع مص ) چاشت خوردن. ( منتهی الارب ): غدی یغدی غداً؛ اکل اول النهار. ( اقرب الموارد ). غدی کرضی ؛ اکل اول النهار. ( تاج العروس ).
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده عاشق دهد جان.
شعوری ( از لسان العجم ).
( غداً ) غداً. [ غ َ دَن ْ ] ( ع مص ) چاشت خوردن. ( منتهی الارب ): غدی یغدی غداً؛ اکل اول النهار. ( اقرب الموارد ). غدی کرضی ؛ اکل اول النهار. ( تاج العروس ).
غدا. [ غ َ ] (ع اِ) بامداد. (مقدمةالادب زمخشری ). ظاهراً مخفف غداة است . رجوع به غداة شود. || لفظ مشترکی است که در فارسی و عربی به معنی طعام به کار برند ولی در اصل به غذائی که هنگام صبح تناول شود اطلاق کنند :
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان .
غدای روح باشد نطق جانان
به جسم مرده ٔ عاشق دهد جان .
شعوری (از لسان العجم ).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
غدو (۱۶ بار)
تعبیر به «غَد» (فردا) از مادّه «غُدْوَة ـ غَداة» اشاره به قیامت است چرا که با توجّه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا می رسد، و ذکر آن به صورت نکره، برای اهمیت آن است.
غدو (۱۶ بار)
تعبیر به «غَد» (فردا) از مادّه «غُدْوَة ـ غَداة» اشاره به قیامت است چرا که با توجّه به مقیاس عمر دنیا به سرعت فرا می رسد، و ذکر آن به صورت نکره، برای اهمیت آن است.
wikialkb: غَدا
پیشنهاد کاربران
غدا: ( غَ ) [ ع . غداء ] ( اِ. ) بامداد، طعام صبح.
غذا: ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) آن چه خورده شود، طعام.
غذا: ( غَ ) [ ع . غذاء ] ( اِ. ) آن چه خورده شود، طعام.
غَداً: فردا، روز بعد
کلمات دیگر: