کلمه جو
صفحه اصلی

تامول

فرهنگ فارسی

گروه نژادی که در هند جنوبی در مدارس و سراندیب سکونت دارند.
( اسم )درختچه ای از تیر. بیدهااز دست. فلفلها که گیاه بومی هند و مالزی و فیلیپین است و در هندوچین و ماداگاسکار و افریقای شرقی نیزمی رویدبرگ خشک شد. این گیاه طعمی معطر دارد و از آن ماده ای بنام بتل استخراج کنند . این ماده مستخرج دارای اثر فایض و اشتها آور و ضد کرم است . در اثر جویدن برگ تملول ترشحات بزاق زیاد میگردد و اشتها را تحریک میکند و ضمنا رنگ بزاق نیز قرمز میشود شاه حسینی بتل غاجی پان .
گروه بت پرست هند جنوبی در مدرس و سیلان ٠

لغت نامه دهخدا

تامول. ( اِ ) برگی باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود. ( فرهنگ جهانگیری ). آن را در هندوستان با فوفل و آهک خورند. ( برهان ) ( ازفرهنگ جهانگیری ) ( از انجمن آرا ) ( از فرهنگ رشیدی ) ( از آنندراج ). و لبها را بدان سرخ سازند. ( برهان ). و آن را تنبول و پان نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). برگ پان... و تنبول نیز گویند. ( فرهنگ رشیدی ). تانبول. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( ناظم الاطباء ). هندیان آن را تنبول گویند، برگ آن ببرگ توت مشابهت دارد و آن را از سواحل جنوبی به اطراف هند نقل کنند و استعمال آن با فوفل کنند چنان که فوفل را خرد بشکنند و در دهن گیرند پس برگ تنبول را با آهک نرم کرده بپالایند و اطراف آن را درهم شکنند و در دهان بخایند. خاصیت آن آن است که بوی دهان خوش کند و گوشت دندان محکم کند و طعام را هضم کند و آن سرد است در اول ، خشک است در دوم. ابوحنیفه گوید: تنبول را طعم و بوی عظیم خوش بود ونبات آن را زراعت کنند و بشبه لبلاب بنباتی که در جوار آن باشد متعلق شود و ببالد و آنچه از او در زمین عرب است منبت او در نواحی عمان است. ( ترجمه صیدنه ).رجوع به تامبول ، تانبول ، تنبول ، تنبل ، تال و تاج العروس و منتهی الارب و لسان العجم شعوری ج 1 ص 285 شود.

تامول. ( اِخ ) گروه بت پرست هند جنوبی در مدرس و سیلان. قاموس الاعلام ترکی آرد: «نام قومی است در هندوستان و در کشور کرنت سکونت دارند و دارای زبان و خط مخصوصی میباشند».

تامول . (اِ) برگی باشد برابر کف دست و بزرگتر و کوچکتر از کف دست نیز شود. (فرهنگ جهانگیری ). آن را در هندوستان با فوفل و آهک خورند. (برهان ) (ازفرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی ) (از آنندراج ). و لبها را بدان سرخ سازند. (برهان ). و آن را تنبول و پان نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). برگ پان ... و تنبول نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). تانبول . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). هندیان آن را تنبول گویند، برگ آن ببرگ توت مشابهت دارد و آن را از سواحل جنوبی به اطراف هند نقل کنند و استعمال آن با فوفل کنند چنان که فوفل را خرد بشکنند و در دهن گیرند پس برگ تنبول را با آهک نرم کرده بپالایند و اطراف آن را درهم شکنند و در دهان بخایند. خاصیت آن آن است که بوی دهان خوش کند و گوشت دندان محکم کند و طعام را هضم کند و آن سرد است در اول ، خشک است در دوم . ابوحنیفه گوید: تنبول را طعم و بوی عظیم خوش بود ونبات آن را زراعت کنند و بشبه لبلاب بنباتی که در جوار آن باشد متعلق شود و ببالد و آنچه از او در زمین عرب است منبت او در نواحی عمان است . (ترجمه ٔ صیدنه ).رجوع به تامبول ، تانبول ، تنبول ، تنبل ، تال و تاج العروس و منتهی الارب و لسان العجم شعوری ج 1 ص 285 شود.


تامول . (اِخ ) گروه بت پرست هند جنوبی در مدرس و سیلان . قاموس الاعلام ترکی آرد: «نام قومی است در هندوستان و در کشور کرنت سکونت دارند و دارای زبان و خط مخصوصی میباشند».



کلمات دیگر: