کلمه جو
صفحه اصلی

تامل نمودن

فرهنگ فارسی

نیک نگریستن اندیشیدن

لغت نامه دهخدا

تأمل نمودن. [ ت َ ءَم ْم ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) نیک نگریستن. اندیشیدن. تأمل کردن : خواجه بزرگ و خواجه بونصر به طارم آمدند و نامه پسران علی تکین را تأمل نمودند. نامه ای بود با تواضعی بسیار. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 505 ). رجوع به تأمل و ترکیبات دیگر آن شود.


کلمات دیگر: