بلقک سفور ٠
تالمه
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( تالمة ) تالمة. [ م َ ] ( ع اِ ) نوعی از «اسکورسونر» . ( از دزی ج 1 ص 139 ). سالسی فی وحشی . ( دزی ایضاً ). بلقک. سفور. جنه اسود. اسفورچینای سیاه. اسفورچینه ٔسیاه. قعبول اسود. قعبارون اسود. سالسی فی سیاه . گیاهی است که ریشه آن خوردنی است. سالسی فی اسپانی .
تالمة. [ م َ ] (ع اِ) نوعی از «اسکورسونر» . (از دزی ج 1 ص 139). سالسی فی وحشی . (دزی ایضاً). بلقک . سفور. جنه ٔ اسود. اسفورچینای سیاه . اسفورچینه ٔسیاه . قعبول اسود. قعبارون اسود. سالسی فی سیاه . گیاهی است که ریشه ٔ آن خوردنی است . سالسی فی اسپانی .
کلمات دیگر: