کلمه جو
صفحه اصلی

ندل

فرهنگ فارسی

خادمان مهمانی خدمه دعوت و ضیافت .

لغت نامه دهخدا

ندل . [ ن ُ دُ ] (ع اِ) خادمان مهمانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خدمتکاران مهمانی . (ناظم الاطباء). خدمه ٔ دعوت و ضیافت . (از اقرب الموارد) (از المنجد).


ندل. [ ن َ ] ( ع اِ ) ریم. چرک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). وسخ. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). || ندل الثعالب ؛ چالاکی. شتابی. سرعت. زودی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به معنی بعدی شود. || ( مص ) ربودن. ( تاج المصادر بیهقی ). ربودن به سرعت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ربودن چیزی را. ( ناظم الاطباء ). جذب کردن و ربودن و به سرعت ربودن چیزی را: فَنَدْلاً زُرَیق المال ندل َالثعالب. ( از اقرب الموارد ). || از جایی به جایی بردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). نقل کردن چیزی را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). فراوابردن. ( تاج المصادربیهقی ). || از چاه بیرون آوردن دلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). دلو از چاه برآوردن و جز آن. ( تاج المصادر بیهقی ). || به کف دست برداشتن و گرفتن نان از سفره یا خرما از ظرف. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )... و خوردن آن را. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ریخ زدن. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). ریغ زدن. ( ناظم الاطباء ).

ندل. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) ریمناک گردیدن دست کسی. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). چرکین گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ( اِ ) چرک. ریم. ( ناظم الاطباء ).

ندل. [ ن ُ دُ ] ( ع اِ ) خادمان مهمانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خدمتکاران مهمانی. ( ناظم الاطباء ). خدمه دعوت و ضیافت. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

ندل . [ ن َ ] (ع اِ) ریم . چرک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). وسخ . (اقرب الموارد) (المنجد). || ندل الثعالب ؛ چالاکی . شتابی . سرعت . زودی . (ناظم الاطباء). رجوع به معنی بعدی شود. || (مص ) ربودن . (تاج المصادر بیهقی ). ربودن به سرعت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ربودن چیزی را. (ناظم الاطباء). جذب کردن و ربودن و به سرعت ربودن چیزی را: فَنَدْلاً زُرَیق المال ندل َالثعالب . (از اقرب الموارد). || از جایی به جایی بردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). نقل کردن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). فراوابردن . (تاج المصادربیهقی ). || از چاه بیرون آوردن دلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). دلو از چاه برآوردن و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). || به کف دست برداشتن و گرفتن نان از سفره یا خرما از ظرف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)... و خوردن آن را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ریخ زدن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). ریغ زدن . (ناظم الاطباء).


ندل . [ ن َ دَ ] (ع مص ) ریمناک گردیدن دست کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). چرکین گردیدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (از المنجد). || (اِ) چرک . ریم . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: