کلمه جو
صفحه اصلی

سرو پیاده

فرهنگ فارسی

سرو کوچک که بقدر قامت مرد پیاده بود و آن بسیار خوشنما باشد . نوعی از سرو کوتاه مقابل سرو سوراه .

لغت نامه دهخدا

سرو پیاده. [ س َرْ وِ دَ / دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سرو کوچک که بقدر قامت مرد پیاده بود و آن بسیار خوشنما باشد. ( غیاث ). نوعی از سرو کوتاه. مقابل سرو سواره. ( آنندراج ) :
سرو پیاده خوش بود اندر چمن ولی
آن سرومن پیاده خوش است و سوار خوش.
میرخسرو ( از آنندراج ).
چشم پیاله عاشق مینای باده است
این شوخ چشم قمری سرو پیاده است.
سلیم ( از آنندراج ).


کلمات دیگر: