زبان آوری . سخندانی . فصاحت . بلاغت و گشاده زبانی .
چیره زبانی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
چیره زبانی. [ رَ / رِ زَ ] ( حامص مرکب ) زبان آوری. سخندانی. فصاحت. بلاغت. گشاده زبانی :
جوانی گذشت و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی.
به فرتوت زور جوانی دهد.
جوانی گذشت و چیره زبانی
طبعم گرفت نیز گرانی.
رودکی.
به خاموش چیره زبانی دهدبه فرتوت زور جوانی دهد.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
کلمات دیگر: