کلمه جو
صفحه اصلی

شملق

فرهنگ فارسی

گنده پیر کلانسال

لغت نامه دهخدا

شملق. [ ش َ ل َ ] ( ع ص ) گنده پیر کلانسال. ( منتهی الارب ). زن گنده پیر کلانسال. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). گویند آن با سین ( سملق ) است. ( از اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: