کلمه جو
صفحه اصلی

رهل

فرهنگ فارسی

ابر تنک که به شبنم ماند

لغت نامه دهخدا

رهل. [ رَ هََ ] ( ع مص ) سست و جنبان شدن گوشت یکی و آماسیدن آن بی علت بیماری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). سست شدن گوشت. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ).

رهل. [ رَ هََ ] ( ع اِ ) زردابی که با بچه از زهدان برآید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

رهل. [ رَ هَِ ] ( ع ص ) سست و جنبان گوشت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رهل. [ رِ ] ( ع اِ ) ابر تنک که به شبنم ماند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

رهل . [ رَ هََ ] (ع اِ) زردابی که با بچه از زهدان برآید. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


رهل . [ رَ هََ ] (ع مص ) سست و جنبان شدن گوشت یکی و آماسیدن آن بی علت بیماری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سست شدن گوشت . (از تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).


رهل . [ رَ هَِ ] (ع ص ) سست و جنبان گوشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


رهل . [ رِ ] (ع اِ) ابر تنک که به شبنم ماند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: