کلمه جو
صفحه اصلی

اکبر عبدی

دانشنامه عمومی

اکبر عبدی آقاباقر (زاده ۴ شهریور ۱۳۳۹ در تهران) از بازیگران سینما و تلویزیون ایران و دارنده نشان درجه یک فرهنگ و هنر است. وی بیشتر در نقش های کمدی بازی می کند و فیزیک بدنی خاصی دارد و صورت وی، امکان گریم شدید و ساختن چهره های گوناگون، مانند نوجوانان و زنان را به وی می دهد. اکبر عبدی از هنرجویان مدرسه هنر و ادبیات صدا و سیما بوده است.
اکبر عبدی در مراسم اختتامیه سی امین جشنواره فیلم فجر در سال ۱۳۹۱ ضمن انتقاد از روند برگزاری و داوری جشنواره اظهار کرد بایستی برای بازی در فیلم ای ایران هم جایزه سیمرغ بلورین دریافت می کردم.
عبدی همچنین در تاریخ ۱۳۹۰/۱۲/۲۳ به عنوان میهمان در برنامه پارک ملت حضور یافت و گله هایی از دستمزد حاصل از بازی اش در فیلم سینمایی اخراجی ها کرد. وی در این برنامه محمد رضا شریفی نیا را پول دوست خواند.
او در مراسمی در تیر ماه ۱۳۹۲ و در روزهای پایانی ریاست جمهوری محمود احمدی نژاد همراه با داریوش ارجمند از او نشان درجه یک فرهنگ و هنر را دریافت کرد
اکبر عبدی در فیلم «خواب زده ها» بعد از فیلم «آدم برفی» و «خوابم می اد» برای سومین بار نقش یک زن را ایفا کرد. وی در این فیلم نقش دو زن را بازی کرد.
عبدی در تاریخ ۱۳ خرداد ماه ۱۳۹۴ به مناسبت تولد امام دوازدهم شیعیان مهدی در برنامه خنداننده برتر به کارگردانی رامبد جوان حضور یافت. او در این برنامه شوخی هایی را با رئیس جمهور وقت حسن روحانی انجام داد.
در سال ۱۳۹۴ رسانه های ترکیه گزارش دادند که اکبر عبدی با خرید خانه ای در آلانیا تصمیم گرفته است که مابقی عمر خود را در این شهر بگذراند. وی طی مصاحبه ای در یک بنگاه معاملات املاک در آلانیا گفت: به خاطر برخی مشکلات سلامتی تصمیم گرفته است که در این شهر به زندگی ادامه دهد. او گفته بود که به توصیه دوست قدیمی خود منصور پیری، به آلانیای ترکیه آمده و در این شهر منزلی خریداری کرده تا عمر خود را در این شهر بگذراند. بعد از بازتاب هایی که این مصاحبه داشت وی مهاجرت به ترکیه را تکذیب کرد و اظهار داشت: «من ایران هستم، و مهاجرت نکرده ام، و به زودی قرارداد رسوایی ۲ را با ده نمکی خواهم بست.»
پس از فوت تعدادی از حجاج ایرانی در مناسک حج سال ۱۳۹۴، وی در برنامهٔ زندهٔ تلویزیونی به مناسبت جشن روز عید غدیر خم، ضمن تعریف خاطره ای از حضور خود و دخترش المیرا عبدی در مناسک حج، صحبت هایی در خصوص خواستگاری یک عرب سعودی و پاسخ توهین آمیز خود به او را مطرح نمود که بعد از تعریف کردن خاطره، مجری برنامه مجبور به قطع کردن صحبت های وی شد. سخنان توهین آمیز اکبر عبدی واکنش های بسیاری را برانگیخت. اکبر عبدی چند روز بعد در رابطه با واکنش های اعتراضی در فضای مجازی به سخنانش، در مصاحبه تلویزیون تی وی پلاس اعلام کرد که از حرف هایش سوءبرداشت شده است. وی اعلام کرد که «اگر می دانستم برنامه زنده است این حرف را نمی زدم. احساس کردم برنامه غیر مستقیم است و شبکه ۳ روی صدایم سوت پخش می کند.» ناصر فکوهی نیز اظهارات عبدی را نوعی نژادگرایی و بی احترامی به مردم عرب کشورهای همسایه خصوصاً عرب های ایرانی دانست.
توضیحات او در برنامه زنده شبکه ۱ در خصوص مسعود فراستی وصحبت کردن در مورد مسائل خصوصی زندگی او نیز حاشیه هایی را به همراه داشته است.
اکبر عبدی از پدری اردبیلی و مادری تهرانی در سال ۱۳۳۹ در محله نازی آباد تهران زاده شد و از سال ۱۳۵۸ با دریافت مدرک دیپلم با نمایش های آماتوری فعالیت هنری اش را آغاز کرد و سپس در سال ۱۳۶۲ به تلویزیون رفت و تاکنون به نقش آفرینی در موضوعات مختلفی می پردازد. عبدی را بیشتر به خاطر بازی های کمدی و طنز می شناسند. وی اصالتاً اهل روستای آقاباقر اردبیل است؛ و در هشتم دی ماه ۱۳۹۴ کلید طلایی اردبیل به ایشان تقدیم شد.
از بازی های به یادماندنی او می توان به فیلم های هنرپیشه (محسن مخملباف) و آدم برفی (داود میرباقری) اشاره کرد. اکبر عبدی نیمه دوم دهه هفتاد را در سکوت سینمایی سپری کرد و تا حدودی از محبوبیت و شهرت او کاسته شد. بازی او در چند فیلم کمدی در اواخر دهه هفتاد هم خیلی مورد توجه واقع نشد و با وجود اینکه در سال ۱۳۸۰ و در جشنواره بیستم فیلم فجر برای بازی در فیلم نان و عشق و موتور هزار نامزد جایزه شد، اما بسیاری معتقدند که او از دوران اوج خود، یعنی زمانی که از مشهورترین و پولسازترین بازیگران ایران بود، فاصله گرفته است.در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۹۶ در آیین نکوداشت افتتاحیه جشنواره فجر از وی تقدیر شد.
اکبر عبدی در افتتاحیه سی و ششم جشنواره فیلم فجر طی بزرگداشتی که برای ایشان در برج میلاد تهران به عمل آمد پس از همراهان روی سن من جمله همسرش، به ایراد سخنرانی پرداخت و خاطره ای زیبا، به یاد ماندنی با طنازی و درد دلهای زیبا، بر خاطرات ملت ایران و همه عاشقانش افزود

نقل قول ها

اکبر عبدی (۴ شهریور ۱۳۳۹ تهران) بازیگر ایرانی است.
• مهم این است که آدم همیشه بخندد. حالا اگر بنزین یا دلار بالا می روند عیب ندارد. تا الان پول دادیم، از این به بعدش هم می دهیم. حالا درست است که آقای روحانی اولش کلید نشان داد، ولی مثل این که کلید را گم کرده است.• من به جای آقای روحانی هم از شما تشکر می کنم.• یک بار دخترم به من گفت اکبر طلاهای من نیست. گفتم هیچی نگو مامانت ناراحت میشه، دزد برده. بعد هم جایش طلا می خریدیم و می گذاشتیم.• دختر واقعاً با برکت است. پسر تا دو سالش می شود به پدرش می گوید بابا میای کشتی بگیریم. می خواهد ببیند کی می تواند دهن بابا رو بزند! اما دختر با برکت است. من هر چیزی که خریدم از خانه گرفته تا ماشین حول و حوش روز ۳۱ خرداد، روز تولد دخترم بوده است.• روزی که زلزله آمد ما منزل علی حاتمی بودیم. یادم هست یک باز مهم ترین بازی های فوتبال جام جهانی هم داشت پخش می شد. علی آقا مشغول صحبت کردن بود که ناگهان دیدیم لوستر دارد می آید و می رود. علی آقا و احمد بخشی دستیار همیشگی اش به حیاط دویدند اما من نشسته بودم و داشتم فوتبال نگاه می کردم. آقای بخشی از توی حیاط هی داد می زد که عبدی بیا بیرون و علی حاتمی هم می گفت تو نرو داخل، اون هیچیش نمیشه! نمی دانم انگار از من سیر شده بود! البته واقعاً هم چیزی نشد.• من اینجا برای خودم سلطانم بعد برم اونجا تو حریم سلطان سلطان بان بشم؟! ... شما الان بخوای کیش بری گرونتر از استانبول یا مثلاً ترکیه در میاد. یه شمال برین گرونتر از ترکیه در میاد... وقتی پرواز چارتر داره می بره و فقط ۴۰۰ هزار تومن پول بلیت میگیره شما باشی نمیری؟ یه رفیق خوبی هم اونجا داشته باشی که ازت پذیرایی کنه، شما باشی نمیری؟ اگه بگی نه، دروغ گفتی.• طرف حاضر است که برود در فرانسه ظرف بشورد ولی در خانه خودش حاضر نیست ظرف بشورد. چرا؟ چون در خانه اش مجبور نیست ولی در خارج مجبور می شود. آن وقت حتی عده ای حاضر می شوند در ژاپن مرده هم بشورند ولی چرا همین آدم نمی آید در ایران گچ کار بشود و یا بنا بشود.• در فیلم آدم برفی من به داریوش ارجمند می گویم ارزش ندارد آدم وطن و مملکت و خودش و ماهیتش را عوض کند تا مثلاً به آمریکا یا مملکت دیگری برود. در آخر هم که دلارها را می دهم به آقای ارجمند می گویم من پولت را می دهم ولی سیبیلم را که می توانی برگردانی! پول را می دهم ولی آبرویم را دیگر بردی.• برای بازیگر هیچ تفاوتی ندارد. هر نقشی را در هر جای این کره خاکی دوست دارد تجربه کند. ما چیزی حدود هفت میلیارد انسان داریم و هر بازیگری دوست دارد اگر بشود نقش تک تک انسان های روی زمین را بازی کند.• برای نقش حاج یوسف «رسوایی» لهجه اصفهانی گرفتم و دیدم که خوب از آب در نمی آید، بعد لهجه کاشانی گرفتم دیدم باز خوب از آب در نمی آید و در آخر الگوی نقش حاج یوسف را از رفتار پدرم وام گرفتم.• در «رسوایی» اصل احترام به روحانیت بود. ما اصلاً به دلیل روحانیت انقلاب کردیم. ما به پشتوانه روحانیت آمدیم در خیابان ها و انقلاب کردیم. ما شنیده ایم که بزرگان و علمائی چون آیت الله بروجرودی و آیت الله گلپایگانی مقام معنوی شان آنقدر بالا بود که کفش های شان مقابل پای شان جفت می شد. ما به این دلیل عشق به روحانیت دارند. بر اساس همین اصل این نقش را بازی کردیم که اگر چهار نفر با روحانیت بد هم باشند می خواهیم بگوئیم به این دلیل قابل احترام است.• هیچ کس به خاطر بازی در رسوایی به من خرده نگرفت و بازخورد خوبی داشت. برخی جوانان که با روحانیت مشکلی هم داشتند با دیدن این فیلم فهمیدند که بله تصورشان نسبت به روحانیت اشتباه بوده.• متأسفانه بعضی ها در ذهن شان رفته است که ده نمکی جز گروه فشار بوده و حرفهای نادرست می زنند. کسی نیست به اینها بگوید شما بیائید یک کشتی با او بگیرید ببینید اصلاً می تواند با شما کشتی بگیرد، اصلاً زورش را ببینید دارد؟ این بنده خدا کجا می تواند جز گروه فشار باشد؟ چطور می تواند جوان ۸۰ کیلویی را از بالای پشت بام پرت کند پائین؟ از هر کس می پرسم آیا شما با چشم خودت دیدی که ده نمکی چنین کاری کرده یا می گوید نه، و یا می گوید ما شنیده ایم. می گویم خب بروید تحقیق کنید و بر اساس شایعات کسی را محکوم نکنید.• خیلی بد است. طرف حاضر است که برود در فرانسه ظرف بشوید ولی در خانه خودش حاضر نیست ظرف بشوید. چرا؟ چون در خانه اش مجبور نیست ولی در خارج مجبور می شود. آن وقت حتی عده ای حاضر می شوند در ژاپن مرده هم بشویند ولی چرا همین آدم نمی آید در ایران گچ کار بشود و یا بنا بشود. ما مدیری داشتیم در تابستان که برای کمک خرج خودش در تابستان بنائی می کرد. یادم هست یک ماه هم خودم رفتم و آجر می انداختم و بنائی می کردم. مدیرمان می گفت من دستمزد سه ماه بنائی ام بیشتر از نه ماه حقوق معلمی ست.• من چند تا از اقوامم بودند که بیکار بودند. گفتم بیائید میوه فروشی کنیم و دو نفرمان چهارصبح برویم و میوه از بازار بخریم و دو نفر هم میوه ها را بفروشیم. الان مغازه بزرگی در افسریه زده اند و هر کدام صاحب خانه ای شده اند؛ ولی الان شما به یک آدمی که فوق دیپلم است بگوئید بیا برو برای گذران زندگی میوه فروشی یا سبزی فروشی بکن. با ناراحتی به تو می گوید من بروم میوه فروش بشوم؟ خب اگر این کار را نکند مجبور می شود برای گذران زندگی اش برود کارهای نادرستی انجام دهد، دلال شود و یا کلاهبرداری و یا دزدی کند. همه شان هم دوست دارند یک شبه میلیونر شوند. به جوان های دهه هفتادی الان شما اگر بگوئید بیا یک کاری بکن و کاسبی راه بنداز. می گوید شما ۳۰۰ میلیون به من بده با یک ماشین و موبایل ببینید من چه کار می کنم. من در جواب می گویم شما وقتی نمی توانی هزار تومان در بیاوری با آن چند صد میلیون هم نمی توانی کاری راه بیندازی. اگر توانستی مبلغی پس انداز کنی می توانی آن سیصد تومان را هم مدیریت کنی.• مدتی به آمریکا برای بستن قرارداد همکاری سفر کردم و در آنجا از من خواستند بابت انتقادی که از یک ر‍ژیم کودک کش که با تانک کودکان بی دفاع را به شهادت می رسانند عذرخواهی کنم تا همکاری حاصل شود. در آمریکا گفتند اگر می خواهی همکاری ای صورت بگیرد باید عذر خواهی کنی و من در جواب گفتم نمی توانم از یک رژیم کودک کش عذر خواهی کنم و مملکتم را دوست دارم و در مملکتم به فعالیتم ادامه خواهم داد. اگر بناست یک لقمه نان در بیاورم و در مملکت خودم در می آوردم و مملکت فروشی نمی کنم.• سیمرغی که به بازیگر می دهند یک تکه سنگ است که آن را روی چوب گذاشته اند و هیچ ارزش مادی ندارد. در حالیکه این سیمرغ باید آنقدر ارزش داشته باشد که اگر آن را به جایی عرضه می کنیم حداقل برای گرو نگه داشتن به ارزش ۲ میلیون تومان بیرزد.• برای «خوابم میاد» بنا بود یک خودروی تیبا به ما بدهند اما برای گرفتن آن ۵ ماه دوندگی کردم. البته هر سال همین است که تعدادی خودرو را ردیف می کنند و برای تحویل دادن کاری می کنند که از برنده شدن پشیمان شوی.• من و علی شاه حاتمی تهیه کننده فیلم در فروش با سرمایه گذار که رایتل باشد شریک هستیم و دستمزدی نگرفته ایم و حالا این فیلم ظاهراً ۱۰ میلیون هم نفروخته و بدیهی است که چقدر بناست گیر ما بیاید. این فیلم کار نویی است و البته رایتل قول همکاری داده بود و شریک تولید بود ولی حتی یک بیلبورد هم در خیابان نزد.• فیلم «خواب زده ها» از نظر قصه بسیار ضعیف بود و حیف شد که نقش پیرزن را برای آن خرج کردم. متأسفانه نه به لحاظ مادی و نه به لحاظ معنوی فیلم خوبی نبود.• ده نمکی آدم بااعتماد به نفسی است و وقتی از من درخواست بازی در کارهایش را می کند من هم چون می دانم کارش را با اعتماد پیش می برد قبول می کنم.• من درآمد حاصل از شغل آموزش بازیگری را حلال نمی دانم، به این دلیل که نمی توان در کار خدا دست برد. من می خواهم ظرف ۶ ماه یک خانم یا آقا را تبدیل به یک هنرپیشه معروف کنم. این دست بردن در سرنوشت است. خدواند باید در ذات انسان بازیگری را گذاشته باشد. ما وام هم داشتیم که با عبدالله اسکندری استادم کلاس بازیگری بزنیم اما من درآمدش را صحیح نمی دانستم.• بارها شده که به من گفته اند فلان مبلغ را می دهیم که فرزندمان را بازیگر کنید. به وفور این اتفاق افتاده و من هم مرتب گفته ام چنین کاری نمی کنم.• بارها دیده ام که بازی در کنار اکبر عبدی فروخته می شود. نقشها به ازای کوتاهی و بلندی قیمت های متفاوتی دارند. شما می بینید فیلمی را با ۵۰۰ میلیون بودجه ساخته اند و فقط با فروش نقش ها ۷۰۰ میلیون درآمد داشته است.• بارها پیشنهاد فعالیت های سیاسی داشته ام، حتی پیشنهاد شده که برای شورای شهر و مجلس شورای اسلامی کاندیدا شوم اما من فقط متعلق به قاب تصویر هستم.• علی حاتمی نه تنها به بازیگران، بلکه به همه عواملی که درگیر ساخت و تولید فیلم او بودند بها می داد. او می گفت بازیگر مثل گوهر و جواهری است که نویسنده و کارگردان او را کشف می کنند و مسوولان صحنه و لباس و گریم هر کدام کاری روی آن انجام می دهند تا زیباتر باشد، درست مثل برخوردی که با یک الماس صورت می گیرد، چون بازیگر قرار است به زیباترین وجه ممکن به مخاطب تقدیم شود. حاتمی احترام فوق العاده ای برای بازیگر قائل بود. به قول عبدالله اسکندری که من هم همه جوره در زندگی مدیون او هستم، مرحوم حاتمی به گریم کلاس داد و کلاً گریم سینما مدیون این استاد است. او تنها کارگردانی است که به گریمور بها می داد، آن هم در روزگاری که دیگران هیچ زمانی برای آن صرف نمی کردند یا ارزش مالی چندانی به این هنر نمی دادند. چنین رفتار خوبی با طراح صحنه و لباس و تدارکات و ... نیز توسط او صورت می گرفت در شرایطی که شاید در بسیاری از پروژه ها همه این امور را به شکل سطحی تنها یک نفر انجام می داد.• گریم، برای در آمدن همه نقش ها چنین اهمیتی داشت و اوج این هنر در «هزاردستان» معلوم می شود. آنجا همه بازیگران گریم های سخت داشتند و کار روی چهره آنان چندین ساعت طول می کشید.• کلید رسیدن به آن شخصیت همین آدم ها هستند. نوشته خوب، کارگردانی خوب، فیلمبرداری خوب، گریم و لباس و ... هر کدام به نوعی در متولد شدن این کاراکتر سهم داشتند؛ یعنی این نقش می توانست یک تیپ باشد اما همه چیز به قدری خوب است که تیپ به شخصیت تبدیل می شود. استاد اسکندری می گوید چهره اکبر عبدی قابلیت گریم دارد و این چیزی است که می تواند در خیلی از بازیگران دیگر هم وجود داشته باشد اما عبدی بر اساس گریم و ظاهر، درون خود را هم واقعاً تغییر می دهد.• به من می گفتند یک اتفاق خوب در حال شکل گرفتن است. هم مرحوم حاتمی می گفت و هم همسرش خانم خوشکام. مدیر تولیدمان آقای یونس صباحی هم چنین چیزی می گفت. استاد اسکندری هم که همیشه به من لطف داشته، آن زمان می گفت تو به خاطر این نقش باید حتماً جایزه بگیری. غلامرضا نگاهی داشت که از همه عبور می کرد، حتی از دیوار و از آدم ها. در صحنه ای از فیلم غلامرضا چادر مادر را می بوسد و این ایده از خودم بود. حاتمی می خواست صحنه محبت مادر و فرزندی در فیلم وجود داشته باشد اما نگران بود اگر غلامرضا مادرش را بغل بگیرد، این بخش را در بیاورند. آن ایده اما چیزی بود که من گفته بودم توی تمرین ها آن را لو نمی دهم و هنگام فیلمبرداری یک بار برای همیشه انجام خواهم داد. وقتی چادر را بوسیدم و رهایش نکردم احساسم این بود که این چادر دارد مثل آبشار بر من می ریزد. همه داشتند پشت دوربین گریه می کردند. از استاد کلاری تا دستیارش شهرام اسدی، خانم خوشکام و ... .• اگر می خواستم این حرکت را در خلال تمرین ها چند بار انجام دهم ممکن بود آن جذابیت اولیه اش را از دست بدهد. بارها پیش آمده صحنه ای در فیلمی چند بار تکرار بشود اما در هنگام مونتاژ همان اولی را بگذارند. این تجربه اول ممکن است چند ایراد نسبت به برداشت بیستم داشته باشد، اما حسی که در آن هست به همه چیز می چربد و آن نو بودن فوق العاده، توسط مخاطب دریافت می شود.• علی حاتمی فوق العاده زندگی را دوست داشت. به او می گفتند شاعر سینما چون دیالوگ های مخصوص به خودش را داشت. چیدن صحنه و آکسسوار مورد استفاده اش نیز مخصوص به خودش بود و حتی در انتخاب لباس بازیگران هم طبق سلیقه خاص خودش عمل می کرد. در فیلم «دلشدگان» لباس نوازندگان در حقیقت پرچم ایران است و یک علامت قلب هم به معنای عشق در میان آن قرار دارد. این ها چیزهایی است که شاید هر کسی متوجه نشده باشد.• می توانم بگویم به شکل ذاتی چیزهایی بلد بودم. وقتی برایم معلم گرفتند، او بعد از نیم ساعت به حالت قهر رفت چون به نظرش آمده بود من کار را بلدم و او را سرکار گذاشته اند! بعد از این ماجرا استاد علیزاده به من گفت حتی لازم نیست پولی خرج کنی، من خودم از استادی می خواهم کار را به تو یاد بدهد چون در این زمینه استعداد خیلی خوبی داری. خلاصه به خاطر مشغله زیاد کاری نشد و بعدها همدیگر موفق نشدم به این سمت بروم.• اصلاً برای یک بازیگر ضروری است که ریتم را به خوبی بشناسد تا در بازی اش خارج نزند. بازیگری هم مثل شعر گفتن است و وزن و ریتم و قافیه دارد. یک بازیگر مثل عضوی از یک گروه ارکستر است و نمی تواند برای خودش کار کند و باید جوری پیش برود که نوع کارش هم آهنگ با کار دیگران باشد. دانستن موسیقی چیزی است که به کار یک شاعر و نقاش و ... هم می آید. به طور کل زندگی، به معنای حفظ ریتم است و کسی که زندگی کردن را بلد است یعنی ریتم را بلد است.• اتفاق منحصر به فرد «دلشدگان» این بود که آن زمان اولین باری بود که داشت فیلمی ساخته می شد دربارهٔ موسیقی، آن هم با سرمایه شخصی. این اصلاً یک جور ریسک کردن بود. حاتمی اما دلش را داشت.• آن روزها (سر فیلمبرداری دلشدگان) من باید می رفتم سربازی، بنابراین نه کارت پایان خدمت داشتم و نه پاسپورت. آقای حاتمی به همراه من یک ماه در ارشاد دوندگی کرد تا اینکه پاسپورت دولتی به من دادند و از من تعهد گرفتند که برگردم.• جلال مقدم هنرمند بسیار بزرگی بود و متأسفانه در فقر مادی از این دنیا رفت. سیاه بودن آینده هنرمند اگر مصداق بزرگی داشته باشد، همین آدم است. فیلم «صمد و فولاد زره» ایشان کارگردانی کرد و یکی از قسمت های خیلی خوب از مجموعه صمد را تحویل داد.• هنوز هم وضعیت خوبی برای هنرمندان حاکم نیست. بیمه ها تق و لق است و بازیگران در ایام بیکاری، بدون پول می مانند.• این موضوع را آن زمان هم گفته بودم. از من خواسته بودند بچه قنداقی شوم، من هم گفتم بابت خراب کردن خودم پول می خواهم. وقتی تهیه کننده می خواست اکبر عبدی را قنداق کند و پول به دست بیاورد، طبیعی است که خود عبدی هم باید در این دستاورد سهیم باشد. آن زمان ممنوع الکاری این حرف را هم کشیدم.• البته آن زمان هم تقریباً پررنگ بودم اما شاید مثل حالا پخته نبودم. آن موقع به من گفته بودند دربارهٔ دستمزدت حرف نزن و آن زمان من اولین کسی بودم که این کار را کردم. یادم است خودم به مجله فیلم زنگ زدم و گفتم می خواهم مصاحبه کنم و دربارهٔ دستمزدم حرف دارم. این اتفاق باعث شد دستمزد خیلی ها تکانی بخورد. البته برخی از کارگردان ها هستند که ما اصلاً دربارهٔ مادیات حرفی با آنان نمی زنیم چون هنگام بازی کردن در فیلم آنان، انگیزه های ما را چیز دیگری تشکیل می دهد.• مدتی است که از بیمارستان مرخص شده ام و برای استراحت به شمال کشور سفر کرده ام. در طول این مدت افراد بسیاری لطف کرده و برای ملاقات و عیادت از من به منزلمان مراجعه می کردند اما فعلاً ترجیح می دهم مدتی را در شمال کشور سپری کنم تا دوران نقاهت بیماری ام به اتمام برسد.• «طی ۲۴ ساعت گذشته آرامش از زندگی من و خانواده ام گرفته شده است. بسیاری از اقوام و آشنایان با شنیدن این شایعه (شایعه مرگ من) نگران شده و جویای احوال من بودند. متأسفانه برخی مواقع دوست داشتن و محبت باعث آزار و اذیت می شود. من هم دوست دارم مثل همه مردم به حرم امام رضا (ع) و حرم حضرت معصومه (س) بروم ولی این امر برایم میسر نیست.• خوب هستم و مثل همه که مریض می شوند، من هم شده ام.• به دلیل فشار خون بالا و مشکل دیابتی که از مدت ها قبل با آن دست و پنجه نرم می کنم در بیمارستان بستری شده ام اما حال عمومی ام رو به بهبود است. در حال حاضر در بخش CCU بیمارستان تهران کلینیک بستری هستم.• دربارهٔ آقای عزت الله ضرغامی خیلی خاطرات و نکته ها برای گفتن دارم که همه شان خوشمزه و خوشگل است، هیچ خاطره ای از ایشان ندارم که همراه با بی مهری و کم لطفی باشد.• در خصوص اینکه چرا نقش زن ها به وی پیشنهاد می شود: یکی از دلایل این اتفاق می تواند کمبود بازیگر زن در مقطع سنی مادران باشد. اما من نمونه زن هایی را که در فیلم های خود بازی کرده ام نیز در جامعه خود دیده ام و آنها در واقعیت حضور دارند.• «در دورانی که در سریال «باز مدرسه ام دیر شد» بازی می کردم در تئاترشهر در یک نمایش به روی صحنه می رفتم. آن زمان من مدام دنبال بچه های تپل می گشتم تا بتوانم از روی رفتار و حرکات شان الگو بگیرم. یک روز که از تئاتر شهر بیرون آمدم ناگهان یک بچه تپل را دیدم که باپدرش به پارک آمده بود. بچه تا مرا دید گفت: چطوری اکبر گامبو؟ من همان جا صدایش را دزدیدم. پدرش او را دعوا کرد و گفت چرا این طوری حرف می زنی؟ من هم گفتم دعوایش نکن، بچه که دروغ نگفته است. بعد به بچه گفتم فامیل من عبدی است. می توانی چیز دیگری هم دربارهٔ من بگویی؟ گفت نه ولی ادامه اش می شود همه اش را بریز تو شامپو! منم گفتم دیگه ادامه نده!»• «یک مینی بوسی هست که گاهی اوقات به فامیل مان می گویم بیاوردش. او می شود کمک راننده و من راننده. بچه های فامیل را هم سوار می کنیم و راه می افتیم. وسط راه یک خانم و آقا را سوار می کنم. آنها می نشینند و بحث شان شروع می شود. خانم مدام به آقا می گوید نگاه کن، اکبر عبدیه. مرد هم می گوید نه بابا اکبر عبدی اینجا چه کار می کند؟ خلاصه هی بحث می کنند آخرش آقا می گوید ببخشید آقای راننده شما اکبر عبدی هستید؟ من هم می گویم نه بابا اکبر عبدی کیه؟ کجاست؟ اون الان داره توی ترکیه، آنتالیا مانتالیا عشق می کنه. اینجا چیکار می کند. حالا همه فامیل هم چادرهای شان را کشیده اند روی صورت شان و از خنده ریسه رفته اند. خلاصه این بنده های خدا وقتی پیاده می شوند همان جا توی پیاده رو دعوای شان می شود. زن هی می گوید اکبر عبدی بود مرد هم می گوید نبود، دیدی که پرسیدم!»• «آن وقت ها اتوبوس ها دو طبقه بود. من از تئاترشهر که بیرون می آمدم بروم اتوبوس سوار شوم، صف خیلی طولانی بود من هم خودم را می زدم به لال بازی و هی توی صف جلوتر می رفتم. مردم هم دل شان می سوخت می گفتند ای بابا جوان بیچاره، بذار بره جلو، برو آقا جون، برو. شاگرد راننده هم تا مرا می دید می گفت نمی خواد بلیت بدی تو رو که دیگه خدا زده. خلاصه این جوری خودم را تا راه آهن می رساندم. البته سخت بود که تا آخر کج بشینی ولی موقع پیاده شدن صاف می شدم و به شاگرد راننده می گفتم آقا دست شما درد نکنه. او هم دنبالم می افتاد و می گفت لااقل بیا پول بلیتت را بده!»• «هم من و هم لادن (دختر علی پروین) بازی ات را دوست داریم، تو سلطان طنز ایران هستی. فردا عازم شمال هستم و قبل از رفتنم دوست دارم ملاقاتت کنم و هر جا که صلاح بدانی برای دیدنت خواهم آمد.» منبع• «آقای عبدی از گذشته با مردم ایران همراه بوده و دیدار و حضور ایشان در سینما برای همه ما مایه خوشحالی و امیدواری است. آقای عبدی از جمله هنرمندانی است که برای مردم ایران دوست داشتنی و عزیز است و متعلق به دسته و طیف خاصی نیست.» منبعسیدنظام الدین موسوی (مدیر عامل خبرگزاری فارس)• «من سعی کردم که کمی فضای کار آقای عبدی عوض شود و کارهایی را که قبلاً در فیلم های دیگر بازی کرده است در این فیلم «قندون جهیزیه» ندارد، البته اکبر عبدی این قدر نقشهای خوب و متنوع بازی کرده است که هرکسی بخواهد با هر بازی و گریمی فیلم بسازد، دیگر نقشی را به جا نگذاشته است.» منبععلی ملاقلی پور (کارگردان)• «از بین کارهایی که من در این زمینه (بازیگران مردی که زن پوشی کرده اند) دیدم، اکبر عبدی بیشتر از بقیه این نقش را بازی کرده و موفق هم بوده است. چون ایشان توانایی ایفای چنین نقشی را داشتند. برخی دوستان هم بودند که با چنین نقشی ظاهر شده اند که بد نبوده، اما اکبر عبدی از همه بهتر بازی کرده است.» منبع• «از بین بازیگرانی که در این نقش (بازیگر مردِ زن پوش) حضور داشتند من اکبر عبدی را به یاد دارم. عبدی مرا ناخودآگاه به یاد انیشتین می اندازد. چون بعد از مرگ انیشتین متوجه شدند که او فقط از بخشی از مغزش استفاده می کرده است. به نظر من عبدی هم فقط بخشی از استعدادش را در هنر نمایان کرده و هنوز بخش های مهم دیگری هست که هنوز کشف نشده است. من از زمان (محله برو بیا) او را به یاد دارم و بعد هم که وارد سینما شد، تا امروز توانسته ثابت کند که بازیگر فوق العاده با استعدادی است و نقش ها را چنان بازی می کند که در ذهن تماشاگر می ماند.» منبع


کلمات دیگر: