کلمه جو
صفحه اصلی

مفاتحت

فرهنگ فارسی

مفاتحه . گشایش کاری کردن

لغت نامه دهخدا

مفاتحت. [ م ُ ت َ / ت ِ ح َ ] ( از ع ، اِمص ) مفاتحه. مفاتحة. گشایش کاری کردن. آغاز کردن چیزی را : و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162 ). به وقت مقام ناصرالدین به بلخ از جانب فخرالدوله رسولان رسیده بود و مفاتحت مکاتبت آغاز نهاده. ( ترجمه تاریخ یمینی ایضاً ص 174 ). و رجوع به مفاتحه شود.

مفاتحة. [ م ُ ت َ ح َ ] ( ع مص ) با کسی چیزی ابتدا کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ) ( از المنجد ). چیزی آغاز کردن. ( آنندراج ). و رجوع به مدخل های قبل و بعد شود. || با کسی دری باز گشادن. ( المصادر زوزنی ). با یکدیگر در باز گشودن. ( آنندراج ). || با کسی به حاکم شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). با همدیگر پیش حاکم رفتن. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || آسان گردانیدن بیع. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || گاییدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).مجامعت کردن. ( از ناظم الاطباء ). || تقاضانمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

مفاتحت . [ م ُ ت َ / ت ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) مفاتحه . مفاتحة. گشایش کاری کردن . آغاز کردن چیزی را : و در حق ابوعلی و شفاعت در باب او به حضرت بخارا ابواب مفاتحت آغاز نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 162). به وقت مقام ناصرالدین به بلخ از جانب فخرالدوله رسولان رسیده بود و مفاتحت مکاتبت آغاز نهاده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 174). و رجوع به مفاتحه شود.



کلمات دیگر: