ناگهاني , ناگهان , بي خبر , بي مقدمه , فوري , تند , بطور غافلگير , غير منتظره , سريع
مفاجی
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
بناگاه در آینده بر کسی بناگاه حمله کننده بر کسی .
لغت نامه دهخدا
مفاجی ٔ. [ م ُ ج ِءْ ] ( ع ص ) به ناگاه درآینده بر کسی. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به ناگاه حمله کننده بر کسی. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به مفاجاة و مفاجاءة شود. || ( اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
کلمات دیگر: