کلمه جو
صفحه اصلی

اطریه

فرهنگ فارسی

نام یکی از نواحی اندلس

لغت نامه دهخدا

اطریه . [ اَ ری ی َ ] (اِخ ) نام یکی ازنواحی اندلس . رجوع به حلل السندسیة ج 2 ص 41 شود.


اطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] (ع اِ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است . لا واحد له . و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. (منتهی الارب ). رشته ای که از میده ساخته با شیر و شکر می خورند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مأخوذ از تازی ، رشته ای که از آرد گندم سازند و ازآن آش و پلاو نیز ترتیب دهند، و آش اطریه آش رشته است و چون خوب پزند غذائی است بس لذیذ. (ناظم الاطباء).طعامی است از رشته های آرد. (از اقرب الموارد). بمعنی رشته باشد که از آرد سازند و با گوشت پزند و آش اطریه یعنی آش رشته ، و گویند این لغت عربی است . (برهان ). رشته ٔ نشاسته . (یادداشت مؤلف ). تتماج و نشاسته . (مهذب الاسماء). اُگْرا. (صراح ) . لاخشه . (صحاح جوهری ). قسمی آش از آرد. اکرا.(بحر الجواهر). تتماج . نوعی از حسو. نوعی از آش آردینه . جون عمه . (یادداشت مؤلف ). حلوای رشته و نماچ ، بهندی سینوی ، طبیعت آن حار است . (الفاظ الادویه ) . و ابن بیطار آرد: ابن سینا گوید رشته مانندی است که از فطیر سازند و با گوشت یا بی گوشت در آب پزند و در بلاد ما آن را رشته نامند. گرم است و رطوبتی مفرط دارد، بسیار دیرگوار و بر معده سنگین باشد زیرا فطیر غیر خمیر است و پخته ٔ بی گوشت آن در نزد برخی سبک تر است و شاید چنین نباشد و هرگاه بدان فلفل و روغن بادام شیرین درآمیزند اندکی صلاح پذیرد و چون بگوارد غذائیت آن بسیار باشد، ریه را از سرفه بهبود بخشد و بویژه هنگامی که آن را با بقلةالحمقاء بپزند نفث الدم را سودمند بود و برای شکم ملین است . (از مفردات ابن البیطار). و داود ضریر انطاکی آرد: هنگامی آن را رشته نامند که آرد را بدرازا ببرند ونازک کنند و اگر رشته های کوچک باشد بحجم یک جو آن را شعیریه خوانند و چون گرد بریده شود بفارسی بنام بغره خوانده شود که ترکان آن را ططماج (تتماج ) گویند وهرگاه میان تکه های خمیر را از گوشت برشته بیاکنند آن را ششپرک نامند و ششپرک در دوم گرم و رطب است ، غذای خوبی است و مقدار بسیارآن برای سرفه و درد سینه و لاغری کلیه و قرحه های روده ها و مثانه سودمند باشد. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 51 همان کتاب شود. و صاحب اختیارات بدیعی آرد: به پارسی رشته خوانند و از آرد فطیر سازند و طبیعت آن گرم و تر است و دیر هضم شود، نافع بود جهت سینه و سرفه و شش ، چون قند با روغن بادام اضافه کنند یا بمشک و اگر با بقلةالحمقا پزند با لسان الحمل سودمند بود جهت نفث دم . و منفخ و بطی ءالانحدار بود و مصلح وی فلفل و سعتر و فودنج بود و از آن مثلث یا عسل یا زنجبیل مربا خورند - انتهی . و صاحب مخزن الادویه آرد: لغت عربی است و به فارسی آش آرد و رشته می نامند... از اغذیه ٔ معروف اهل ایران و خراسان و توران است بخصوص اهل خراسان و شامل ماهیچه و رشته ٔ قطایف و بغرا و غیرهاست ، و آن را انواع است . و آنگاه مؤلف بشرح انواع آن می پردازد و طرز ساختن هر یک و مواد و خاصیت طبی آنها را شرح می دهد و گوید گونه ای از آردخالص را بفارسی آش رشته و بترکی اوماج نامند. و گویند اوماج آرد خمیرکرده و آنگاه خردکرده و با عدس پخته است و اگر آن را مدور یا مربع یا به اشکال دیگر ببُرند و بهمان قسم بپزند آن را بغرا و بفارسی آش برگ و ماهیچه و بترکی ططماج گویند و هرگاه خمیر آن را ازآرد سمید اندک نرم سازند و از قمع سوراخ تنگ بگذرانند... آن را بعربی شعیر و بهندی سیوین نامند... و گاهی از آرد جو بقسم اول و دوم برای صاحبان حُمَّیات حادمانند دق و سل ، بی گوشت با آب خالص ترتیب می دهند و دو قسم اول گرم در اول و با رطوبت بسیار و بی گوشت آن را آش بوان گویند جهت مَرْضی ̍. (از مخزن الادویه ). و رجوع به ص 89 و 90 همان کتاب شود. و حکیم مؤمن نیز انواعی از اطریه بنامهای آش آرد و آش رشته و ماهیچه و رشته ٔ قطایف و بغرا یاد می کند و گوید قطایف را بفارسی رشته ٔ ختایی گویند.و در ترجمه ٔ صیدنه ذیل اطرین آمده است : طعامی است که گوشت ترکان است و صنعت او چنان است که گوشت را پزند و از سرشته فطیر بشکل رشته بپزند و با بعضی توابل پزند و در بعضی مواضع او را رشته خوانند و در ماورأالنهر اگرا گویند و آنچه صهاربخت می گوید اطریه نوعی است از انواع عطر، از منهج صواب دور است . و شمر گفته است اطریه نوعی است از اطعمه که از نشاسته سازند. ولیث گوید اطریه طعامی است که اهل شام سازند، و او را واحد نیست . و بعضی بکسر الف گویند، ازهری گوید صواب کسر الف است . (ترجمه ٔ صیدنه ). و رجوع به تحفه ص 27و اطرین و آش در همین لغت نامه شود. || سَمَنو. (یادداشت مؤلف ) .


( اطریة ) اطریة. [ اَ/ اِ ی َ ] ( ع اِ ) ماهیچه که نوعی از طعام اهل شام است. لا واحد له. و بعضی همزه را بکسر خوانند تا موافق بنای مفرد باشد. ( منتهی الارب ). رشته ای که از میده ساخته با شیر و شکر می خورند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، رشته ای که از آرد گندم سازند و ازآن آش و پلاو نیز ترتیب دهند، و آش اطریه آش رشته است و چون خوب پزند غذائی است بس لذیذ. ( ناظم الاطباء ).طعامی است از رشته های آرد. ( از اقرب الموارد ). بمعنی رشته باشد که از آرد سازند و با گوشت پزند و آش اطریه یعنی آش رشته ، و گویند این لغت عربی است. ( برهان ). رشته نشاسته. ( یادداشت مؤلف ). تتماج و نشاسته. ( مهذب الاسماء ). اُگْرا. ( صراح ) . لاخشه . ( صحاح جوهری ). قسمی آش از آرد. اکرا.( بحر الجواهر ). تتماج. نوعی از حسو. نوعی از آش آردینه. جون عمه. ( یادداشت مؤلف ). حلوای رشته و نماچ ، بهندی سینوی ، طبیعت آن حار است. ( الفاظ الادویه ) . و ابن بیطار آرد: ابن سینا گوید رشته مانندی است که از فطیر سازند و با گوشت یا بی گوشت در آب پزند و در بلاد ما آن را رشته نامند. گرم است و رطوبتی مفرط دارد، بسیار دیرگوار و بر معده سنگین باشد زیرا فطیر غیر خمیر است و پخته بی گوشت آن در نزد برخی سبک تر است و شاید چنین نباشد و هرگاه بدان فلفل و روغن بادام شیرین درآمیزند اندکی صلاح پذیرد و چون بگوارد غذائیت آن بسیار باشد، ریه را از سرفه بهبود بخشد و بویژه هنگامی که آن را با بقلةالحمقاء بپزند نفث الدم را سودمند بود و برای شکم ملین است. ( از مفردات ابن البیطار ). و داود ضریر انطاکی آرد: هنگامی آن را رشته نامند که آرد را بدرازا ببرند ونازک کنند و اگر رشته های کوچک باشد بحجم یک جو آن را شعیریه خوانند و چون گرد بریده شود بفارسی بنام بغره خوانده شود که ترکان آن را ططماج ( تتماج ) گویند وهرگاه میان تکه های خمیر را از گوشت برشته بیاکنند آن را ششپرک نامند و ششپرک در دوم گرم و رطب است ، غذای خوبی است و مقدار بسیارآن برای سرفه و درد سینه و لاغری کلیه و قرحه های روده ها و مثانه سودمند باشد. ( از تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع به ص 51 همان کتاب شود. و صاحب اختیارات بدیعی آرد: به پارسی رشته خوانند و از آرد فطیر سازند و طبیعت آن گرم و تر است و دیر هضم شود، نافع بود جهت سینه و سرفه و شش ، چون قند با روغن بادام اضافه کنند یا بمشک و اگر با بقلةالحمقا پزند با لسان الحمل سودمند بود جهت نفث دم . و منفخ و بطی ءالانحدار بود و مصلح وی فلفل و سعتر و فودنج بود و از آن مثلث یا عسل یا زنجبیل مربا خورند - انتهی. و صاحب مخزن الادویه آرد: لغت عربی است و به فارسی آش آرد و رشته می نامند... از اغذیه معروف اهل ایران و خراسان و توران است بخصوص اهل خراسان و شامل ماهیچه و رشته قطایف و بغرا و غیرهاست ، و آن را انواع است. و آنگاه مؤلف بشرح انواع آن می پردازد و طرز ساختن هر یک و مواد و خاصیت طبی آنها را شرح می دهد و گوید گونه ای از آردخالص را بفارسی آش رشته و بترکی اوماج نامند. و گویند اوماج آرد خمیرکرده و آنگاه خردکرده و با عدس پخته است و اگر آن را مدور یا مربع یا به اشکال دیگر ببُرند و بهمان قسم بپزند آن را بغرا و بفارسی آش برگ و ماهیچه و بترکی ططماج گویند و هرگاه خمیر آن را ازآرد سمید اندک نرم سازند و از قمع سوراخ تنگ بگذرانند... آن را بعربی شعیر و بهندی سیوین نامند... و گاهی از آرد جو بقسم اول و دوم برای صاحبان حُمَّیات حادمانند دق و سل ، بی گوشت با آب خالص ترتیب می دهند و دو قسم اول گرم در اول و با رطوبت بسیار و بی گوشت آن را آش بوان گویند جهت مَرْضی ̍. ( از مخزن الادویه ). و رجوع به ص 89 و 90 همان کتاب شود. و حکیم مؤمن نیز انواعی از اطریه بنامهای آش آرد و آش رشته و ماهیچه و رشته قطایف و بغرا یاد می کند و گوید قطایف را بفارسی رشته ختایی گویند.و در ترجمه صیدنه ذیل اطرین آمده است : طعامی است که گوشت ترکان است و صنعت او چنان است که گوشت را پزند و از سرشته فطیر بشکل رشته بپزند و با بعضی توابل پزند و در بعضی مواضع او را رشته خوانند و در ماورأالنهر اگرا گویند و آنچه صهاربخت می گوید اطریه نوعی است از انواع عطر، از منهج صواب دور است. و شمر گفته است اطریه نوعی است از اطعمه که از نشاسته سازند. ولیث گوید اطریه طعامی است که اهل شام سازند، و او را واحد نیست. و بعضی بکسر الف گویند، ازهری گوید صواب کسر الف است. ( ترجمه صیدنه ). و رجوع به تحفه ص 27و اطرین و آش در همین لغت نامه شود. || سَمَنو. ( یادداشت مؤلف ) .


کلمات دیگر: