کلمه جو
صفحه اصلی

سمط


مترادف سمط : رشته، عقد، گردن بند، رده، رسته

مترادف و متضاد

۱. رشته، عقد، گردنبند
۲. رده، رسته


فرهنگ فارسی

( اسم ) رشته ( مروارید شبه و جز آن ) گردن بند جمع سموط . یا در سمط کشیدن . برشته کشیدن منظم کردن .
جمع سماط . بمعنی آنچه بدان طعام کشند و جز آن .

فرهنگ معین

(س ) [ ع . ] (اِ. ) گردن بند، رشتة مروارید یا مهره .

لغت نامه دهخدا

سمط. [ س َ] (ع مص ) پاکیزه کردن موی بزغاله جهت بریان کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اورود کردن بزغاله را جهت بریان کردن . (ناظم الاطباء). || آویختن چیزی را. || تیز کردن کارد. || (ص ) مرد سبک حال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
سمط [ س ُ ] (ع اِ) جامه ٔ صوف . (منتهی الارب ). جامه ٔ پشمین . (ناظم الاطباء).


سمط. [ س ِ ] ( ع اِ ) رشته مروارید. ( غیاث ) ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) ( السامی ). رشته مروارید یا شبه و جز آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) :
خامه او چو یار شد بادست
سمط لؤلؤ ز یک نقط پیوست.
سنایی.
درکتاب محکم لاَّلی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است و در یک سمط جلوه کرده. ( چهارمقاله ). || چادر بی آستر که بر دوش اندازند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه یکتا. ج ، اسماط. ( مهذب الاسماء ). || چادر از پنبه یا جامه که از زیر جامه نمایان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد زیرک و سبک و چالاک. ( ناظم الاطباء ). مرد سبک. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || صیاد چالاک سبک دست. || ( اِ ) ریگ توده دراز یا آن ریگ که بر زمین مانند رسنی باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || شمله دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فتراک. ( دهار ). دوال فتراک. ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زره که فارس بر سرین اسب آویزد. || گردن بند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || حمیل درازتر از گلوبند. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

سمط. [ س َ] ( ع مص ) پاکیزه کردن موی بزغاله جهت بریان کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اورود کردن بزغاله را جهت بریان کردن. ( ناظم الاطباء ). || آویختن چیزی را. || تیز کردن کارد. || ( ص ) مرد سبک حال. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
سمط [ س ُ ] ( ع اِ ) جامه صوف. ( منتهی الارب ). جامه پشمین. ( ناظم الاطباء ).

سمط. [ س ُ م ُ ] ( ع اِ ) ج ِ سِماط، به معنی آنچه بدان طعام کشند و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) ناقة سمط؛ شتر ماده بیداغ و نشان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ماده شتر بی داغ و نشان. ( ناظم الاطباء ). || نعل سمط؛ نعل یک لخت. ( منتهی الارب ). کفش یک لخت ساده بی آستر. ( ناظم الاطباء ).

سمط. [ س ِ ] (ع اِ) رشته ٔ مروارید. (غیاث ) (مهذب الاسماء) (دهار) (السامی ). رشته ٔ مروارید یا شبه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) :
خامه ٔ او چو یار شد بادست
سمط لؤلؤ ز یک نقط پیوست .

سنایی .


درکتاب محکم لاَّلی این سه اسم متعالی را در یک سلک نظم قرار داده است و در یک سمط جلوه کرده . (چهارمقاله ). || چادر بی آستر که بر دوش اندازند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). جامه ٔ یکتا. ج ، اسماط. (مهذب الاسماء). || چادر از پنبه یا جامه که از زیر جامه نمایان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (ص ) مرد زیرک و سبک و چالاک . (ناظم الاطباء). مرد سبک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || صیاد چالاک سبک دست . || (اِ) ریگ توده ٔ دراز یا آن ریگ که بر زمین مانند رسنی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || شمله ٔ دستار بر سینه و هر دو کتف افتاده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فتراک . (دهار). دوال فتراک . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || زره که فارس بر سرین اسب آویزد. || گردن بند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || حمیل درازتر از گلوبند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).

سمط. [ س ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ سِماط، به معنی آنچه بدان طعام کشند و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) ناقة سمط؛ شتر ماده بیداغ و نشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماده شتر بی داغ و نشان . (ناظم الاطباء). || نعل سمط؛ نعل یک لخت . (منتهی الارب ). کفش یک لخت ساده ٔ بی آستر. (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

آنچه از گلوبند آویزان باشد، رشتۀ مروارید یا مهره، گردن بند.

پیشنهاد کاربران

دنباله


کلمات دیگر: