کلمه جو
صفحه اصلی

مکانیزم

فارسی به عربی

آلیة

مترادف و متضاد

mechanism (اسم)
ساختمان، دستگاه، ماشین، مکانیزم، طرز کار، اجزاء متشکله چیزی، اجزاء و عوامل مکانیکی

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - تاثیرات متقابل اجزای دستگاهی که برای منظور و غرض خاصی بکار افتاده است . ۲ - مجموعه آلات برای تولید حرکت در یک دستگاه : [ مکانیسم ساعت ] .

پیشنهاد کاربران

سازوکار
عملی یا عمل هایی که انجام میگیرند

مکانیزم بیشتر برای روش و طرزکار استفاده می گردد.

دستگاه سازنده


مکانیزم= بکارروش

طرزکار

ساختارو هماهنگی یک اداره

سیستم یکپارچه

۱ - ساختار، دستگاه. ۲ - روشی که تکه ها و اندامهای گوناگون یک ساختار یا دستگاه با یک دیگر کار می کنند تا پی آمد مورد خواستی را باز دهد.

هماهنگی اعضا برای انجام یک کار خاص

سازوکار

مکاننبزم معنی این کهاگه تمام دستگاها از کار افتاده باش برای اخرین تلاش از مکانزیم استفاده میکنن بنابرین با این روش تمام ابزارالات فرض یک خودرو ووو دیکه بکار نمیاد مکانزیم را جابه جای تمام دستگاها میکنن و دستگاهای قبلی را میفرستن به تعمیر وقتی تعمیر شدن دوباره بکار میندازن و استفاده خواهن کرد باز تا زمانی

سازوکار
طریقش
جنسش

در یکی از ترجمه های آقای نجف دریابندری دیدم که از کلمه *****ساختکار ***** استفاده کردن. که البته به خوبی ساز و کار نیست. اما گفتم برای تنوع به اینجا اضافه بشه.

کاررسان، از آنجایی که بیشتر ین کارایی مکانیزم ها جابه جا کردن نیرو و پویایی برای یک خواست ویژه هست، واژه ی کاررسان را پیشنهاد می دهم

فرایند، نحوه عمل، روش


کلمات دیگر: