کلمه جو
صفحه اصلی

توسط


مترادف توسط : میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله

برابر پارسی : بدست، به دست، به دست، میان جی، میانجیگری، میانگی

فارسی به انگلیسی

intermediation, agency


by, intermediation, agency

by


فارسی به عربی

عن طریق , لکل

عربی به فارسی

ميانگي , حد وسط , اندازه متوسط


پادر مياني کردن , ميانجي گري کردن , ميانجي شدن , ميانه گيري کردن , وساطت کردن , شفاعت کردن , مياني , وسطي , واقع درميان , غير مستقيم , پابميان گذاردن , درميان واقع شدن


مترادف و متضاد

میانجیگری، وساطت


میانجیگری کردن، وساطت کردن


ازطریق، وسیله


by (حرف اضافه)
از، با، نزدیک، پهلوی، بواسطه، توسط، بوسیله، بدست، بتوسط، از کنار، از پهلوی

via (حرف اضافه)
توسط، بوسیله، از طریق

per (حرف اضافه)
با، از میان، از وسط، توسط، بوسیله، در هر، برای هر، برطبق

۱. میانجیگری، وساطت
۲. میانجیگری کردن، وساطت کردن
۳. ازطریق، وسیله


فرهنگ فارسی

میانه واقع شدن، میان دوچیزواقع شدن، میانه روی
۱- ( مصدر ) میان دو یا چند چیز واقع شدن در میان نشستن.۲ - میانجی کردن میان دو یا چند تن پایمردی کردن . ۳ - ( اسم ) میانجی گری وساطت . جمع : توسطات .

فرهنگ معین

(تَ وَ سُّ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) میان دو یا چند چیز واقع شدن ، در میان نشستن . ۲ - میانجی شدن میان دو یا چند تن . ۳ - (اِمص . ) میانجی گری ، وساطت .

لغت نامه دهخدا

توسط. [ ت َ وَس ْ س ُ] ( ع مص ) میانجی کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). میانجی گری کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عمل وساطت انجام دادن میان قوم. ( از اقرب الموارد ). واسطه کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || در میان چیزی شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). در میان قوم نشستن. || چیزی میانه گرفتن به جید نه ردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) نزد اهل تصوف دومین برزخ از برازخ انسانیه را نامند که در آن برزخ ، بندهای بندگی آدمی بوسیله حقایق رحمانیه باز و گشوده گردد و این معنی در لفظ انسان نیز بیان شد. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اِ مص ) میانه روی و اعتدال. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || میانی و میانداری و میانجیگری و شفاعت و خونش و وسیله. ( ناظم الاطباء ).
- به توسط ؛ به وسیله. به جهت و به سبب. ( ناظم الاطباء ).
- توسط اقبال و ادبار ؛ در اصطلاح احکامیان ، بودن کوکب است در بیوت مایل الوتد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

۱. میانه واقع شدن، میان دو یا چند چیز واقع شدن، میانجی شدن.
۲. (اسم مصدر ) میانجیگری.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] میانه روی.

فرهنگ فارسی ساره

بدست، به دست، میان ج


فرهنگستان زبان و ادب

{care of ..., c/o, aux bons soins de... (fr. )} [مهندسی مخابرات - پست] عبارتی که در قسمت نشانی گیرنده نوشته می شود و نشان می دهد که مرسولۀ پُستی باید به شخصی تحویل شود که نامش بعد از آن کلمه در نشانی آمده است

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] توسط، کشش حرف مد به میزان چهار حرکت یا دو الف است.
«توسط» از مقادیر مد و به معنای کشش حرف مد به میزان چهار حرکت یا کشش حرف مد به میزان دو الف (به اندازه زمانی که بتوان دو انگشت دست را به طور معمول بست یا باز کرد) است.

پیشنهاد کاربران

( = به دست ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
مارگِن ( سنسکریت: مارگِنَ )
نابیژ ( کردی: ناوبِژی )

( = به وسیله، به کمک، به واسطه ) این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سَمسیات ( سنسکریت: سَمسرَیات )
مولاب mulãb ( سنسکریت: مولابَندهَ )

از سوی

از راه، از سوی، به شیوه، با شیوه، به کمک، با کمک، با

به ناو راه - درناوراه

پَت = توسط

توسط = نزد
مانند توسط چشم = نزد چشم

بدستِ . . . . . . . . . . .

بدست، از سوی، به یاریِ، به روش، از راه


کلمات دیگر: