مترادف توسط : میانجیگری، وساطت، میانجیگری کردن، وساطت کردن، ازطریق، وسیله
برابر پارسی : بدست، به دست، به دست، میان جی، میانجیگری، میانگی
intermediation, agency
by
ميانگي , حد وسط , اندازه متوسط
پادر مياني کردن , ميانجي گري کردن , ميانجي شدن , ميانه گيري کردن , وساطت کردن , شفاعت کردن , مياني , وسطي , واقع درميان , غير مستقيم , پابميان گذاردن , درميان واقع شدن
میانجیگری، وساطت
میانجیگری کردن، وساطت کردن
ازطریق، وسیله
۱. میانجیگری، وساطت
۲. میانجیگری کردن، وساطت کردن
۳. ازطریق، وسیله
بدست، به دست، میان ج