کلمه جو
صفحه اصلی

منکسر


مترادف منکسر : شکسته، ناراست

متضاد منکسر : مستقیم

برابر پارسی : شکسته، شکسته شونده، درهم شکسته

فارسی به انگلیسی

broken, retracted, refracted(as light), [fig.] broken - spirited, depressed

broken, refracted(as light), [fig.] broken - spirited, depressed


مترادف و متضاد

broken (صفت)
شکسته، شکسته شده، نقض شده، منکسر، رام و آماده سوغان گیری

fractured (صفت)
منکسر

شکسته، ناراست ≠ مستقیم


فرهنگ فارسی

شکسته ، خط منکسر: خط غیرمستقیم که درپیچ وخمهای آن زاویه هائی تشکیل شود
( اسم ) شکسته شده شکسته یا خط منکسر خطی مرکب از چند خط مستقیم که در ملتقای هر دو خط از آنها زاویه ای تشکیل شده .

فرهنگ معین

(مُ کَ س ) [ ع . ] (اِفا. ) شکسته .

لغت نامه دهخدا

منکسر. [ م ُ ک َ س ِ ] ( ع ص )شکننده. ( غیاث ). شکسته شونده. ( آنندراج ). شکسته و قابل شکستن و شکننده و سست و ناتوان. ( ناظم الاطباء ).
- خط منکسر ؛ خط شکسته ، در مقابل خط مستقیم.
- || خط شکسته واضع آن شفیعا، و درویش پیروی او کند. ( روضات ذیل ترجمه ظالم ابواسود دوئلی ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ). رجوع به خط شود.
- منکسردل ؛ شکسته دل. ج ، منکسردلان. ( ناظم الاطباء ).
- منکسرمزاج ؛ علیل و ناتندرست. ( ناظم الاطباء ).
|| شکست خورده و گریزان و فرارکرده. || فروهشته گوش. ( ناظم الاطباء ). || مالی که به واسطه غیبت صاحب مال یا مرگ او، یا پیش آمدهای دیگر وصول نخواهد شد. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ترجمه خدیو جم ص 63 ) : اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل و انزال و اقسام معاملات وطن بازگشتند و دست اززراعت کشیدند و وجوه معاملات متعذر و منکسر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 358 ).

فرهنگ عمید

شکسته.

پیشنهاد کاربران

منهزم


کلمات دیگر: