کلمه جو
صفحه اصلی

امد

فارسی به انگلیسی

auspice, came, luck

فارسی به عربی

جیء

مترادف و متضاد

came (فعل)
امد، گذشته فعل امدن

فرهنگ فارسی

( آمد ) شهری بود در شمال بین النهرین که رود خانه دجله از کنار آن میگذشته و امروز به دیار بکر معروف است .
( مصدر ) ۱ - آمدن ایاب : رفت و آمد مقابل رفت ذهاب . ۲ - بازگشت . ۳ - اقبال روی آوردن بخت خجستگی مقابل نیامد . یا آمد کار . خجستگی یمن میمنت .
غایت ونهایت و آخرچیزی، اجل، خشم، آماد جمع
(اسم ) ۱ - غایت : نهایت پایان فرجام ۲ - اجل .
شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار بکر داری درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم .

فرهنگ معین

( آمد ) (مَ ) (مص مر. ) ۱ - آمدن ، رفت و آمد. ۲ - بازگشت . ۳ - بخت ، سازگاری بخت .
(اَ مَ ) [ ع . ] ( اِ. ) ۱ - نهایت ، پایان . ۲ - اجل .

(اَ مَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - نهایت ، پایان . 2 - اجل .


لغت نامه دهخدا

امد. [ اَ ] (هزوارش ، اِ) هزوارش امد یا امد پهلوی ، همو بمعنی همیشه ، الی الابد. در عربی بمعنی غایت و منتهی شی ٔ و اجل است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هنگام . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج )(شعوری ) (ناظم الاطباء). زمان . (برهان قاطع) (شعوری )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). موسم . (برهان قاطع). (ناظم الاطباء). وقت . (انجمن آرا) (آنندراج ) :
این دستگاه لقمه ٔ تو دیر بر نداشت
امد جدایی آمد و شد دستگاه شک .

سوزنی (از آنندراج ).


- امد مدید و عهد بعید ؛ یعنی زمان دراز و مدت طویل . (آنندراج ).

امد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شهری است از بلاد جزیره بین دجله و فرات از دیار «بکر» دارای درختان بسیار و کشاورزی و باره ای بسیار محکم . (از روضات الجنات ص 464) پایتخت موزویوتامی (دیاربکر). (ناظم الاطباء). درناظم الاطباء اَمِدَ ضبط شده . در المسالک و الممالک ابن خردادبه و معجم البلدان و منتهی الارب «آمد» است .رجوع به آمد در همین لغت نامه و معجم البلدان شود.


امد. [ اَ م َ ] (ع اِ) غایت . (اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین ). غایت و منتها. (ناظم الاطباء). غایت مدت . (آنندراج ). نهایت . (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ). فرجام . پایان . (فرهنگ فارسی معین ). پایان کار. (ترجمان علامه ترتیب عادل ). امد مأمود؛ غایت منتهی الیه . (ناظم الاطباء). ج ، آماد. (ناظم الاطباء). || اجل . (فرهنگ فارسی معین ). نهایت عمر. (آنندراج ). گویند: ما امدک ؛ چند است عمر تو. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : جنتمور را به اقرب امد و قلت عدد مثل این بندگیها بتقدیم رسانید. (تاریخ جهانگشای جوینی ). || دورترین جای . (آنندراج ). ج ، آماد. || خشم . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). غضب . (اقرب الموارد) (آنندراج ) .


امد. [ اَ م َدْ د ] (ع ن تف ) کشیده تر و درازتر. (ناظم الاطباء).


( آمد ) آمد. [ م َ ] ( مص مرخم ،اِمص ) اسم مصدر یا مصدر مرخّم آمدن. ایاب. مَجی ٔ.
- آمد و رفت ؛ رفت و آمد. ایاب و ذهاب.
- بدآمد ؛ ضجرت. کراهت.
- || شقاوت. نحوست.
- بِه ْآمد ؛ نیک آمد. خیر. سعادت :
نیک آمد و به آمد خلق خدا ازوست
آن بِه ْ بود که قوّت و قدرت بود ورا.
سوزنی.
- بیرون آمد ؛ خروج : و میهم چون خبر بیرون آمد امیر با جعفر بشنید... ( تاریخ سیستان ).
- خلاف آمد ؛ خلاف کرد. مخالفت. تخالف :
هرچه خلاف آمدِ عادت بود
قافله سالارِ سعادت بود.
نظامی.
از خلاف آمدِ عادت بطلب کام ، که من
کسب جمعیّت از آن زلف پریشان کردم.
حافظ.
- خوش آمد ؛ اقبال. مقابل ادبار. سعادت.
- || تملّق. تَبَصْبُص. مَزیدگوئی.
- درآمد ؛ مدخل. مقدّمه ( در ساز و آواز ).
- رفت و آمد ؛ آمد و رفت. ذهاب و ایاب. ذهاب و مَجی ٔ. مقابل رفت و شد.
- سرآمد ؛ انقضاء.
- نیامد ؛ نحوست. فال بد.
|| بازدید، مقابل دید.
- رفت و آمد ؛ دید و بازدید.
|| بازگشت. مراجعت. ایاب. || ( ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف آمده ، در ترکیب با کلمه دیگر.
- پیش آمد ؛ مخفف ِ پیش آمده. حادثه. واقعه. وقعه. عارضه. رویداد.
- درآمد ؛ مخفف ِ درآمده. دخل. حاصل. نتیجه.
- سرآمد ؛مخفف ِ سرآمده. برتر. مقدم. افضل. پیشوا.
- کارآمد ؛ مخفف ِ کارآمده. کاردان. فعال.
- نوآمد ؛ مخفف ِ نوآمده. نوزاد. نورسیده :
فریدون چو روشن جهان را بدید
بچهر نوآمد [ منوچهر ] یکی بنگرید.
فردوسی.

آمد. [ م َ ] ( مص مرخم ، اِمص ) اقبال. روی کردن بخت. مقابل ادبار: دیدن روباه در سفر آمددارد. || خجستگی. میمونی. میمنت. مقابل نیامد: سرکه انداختن آمد نیامد دارد؛ یعنی برای بعضی فرخنده و بفال نیک و برای برخی شوم و بفال بد است.
- آمد داشتن ؛ همیشه بفال نیک بودن.
- آمدِ کار ؛ فال نیک. خجستگی. یمن. میمنت : لانه کردن پرستو در خانه آمد کار است.
- آمد کردن ؛ خجسته ، میمون آمدن : قَدَم ِ این عروس بما آمد کرد.

آمد. [ م ِ ] ( ع ص ) پر از خیر یا شرّ. بسیارخیر یا بسیارشر. || کشتی پر از بار. ( منتهی الارب ). || کشتی تهی. ( مهذب الاسماء ).

آمد. [م ِ ] ( اِخ ) نام شهری قدیم و مستحکم در شمال بین النّهرین ، و آن با سنگهای سیاه بنا شده و شط دجله آن را چون هلالی احاطه کرده است و در قرب آن چشمه هایی است که شهر را آب دهد. و امروز به دیاربکر معروف است.

فرهنگ عمید

( آمد ) ۱. اقبال، میمنت، فرخندگی.
۲. (اسم ) [مجاز] حاصل.
۳. (بن ماضیِ آمدن ) = آمدن
۴. آمده (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): پیامد، پیشامد، سرآمد، درآمد.
۵. آمدن (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): خوشامد.
* آمدورفت:
۱. آمدن و رفتن، ایاب وذهاب.
۲. مراوده، دیدوبازدید.
* آمدوشد: = * آمدورفت
۱. غایت و نهایت و آخر چیزی.
۲. اجل.
۳. خشم.

۱. غایت و نهایت و آخر چیزی.
۲. اجل.
۳. خشم.


دانشنامه عمومی

آمد. مختصات: ۳۷°۵۸′۵۵″ شمالی ۴۰°۱۲′۳۸″ شرقی / ۳۷٫۹۸۱۹۴°شمالی ۴۰٫۲۱۰۵۶°شرقی / 37.98194; 40.21056
آمِد یا اَمیدا (به یونانی: Ἄμιδα) نام شهری باستانی که در حال حاضر در کشور ترکیه و استان دیاربکر قرار دارد. تاریخ نگاران رومی همچو امیانوس مارسلینوس و پروکوپیوس از آن به عنوان بخشی از بین النهرین نام بردند اما در واقع قسمتی از ارمنستان بزرگ است.
آمد بعداً به دیار بکر و اکنون به نام استان «ایل» تغییر نام داده است. البته قلمرو و مختصات جغرافیایی و مدنی آن هم تحولاتی داشته است. این منطقه در شمال بین النهرین و در کشور ترکیه کنونی واقع است. در دوره عثمانیان، نام دیار بکر بر این منطقه تصویب شد و قبل آن، به آمد شهرت داشت. آمد از شهرهای مشهور و مهم در دوره عباسیان، سلجوقیان، تیموریان بود. اما آمد در دوره صفویه در قلمرو ایران قرار داشت. البته عثمانیها در جنگ چالدران، آمد را از ایران جدا کرده و به نام دیار بکر، جزء پنجمین ایالت خود تثبیت کردند.
امیدا، لغت نامه دهخدا

دانشنامه آزاد فارسی

آمد. رجوع شود به:دیاربکر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَمَدُ: مدت-زمان
معنی عَمَدٍ: ستونها (جمع عمود)
معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
تکرار در قرآن: ۴(بار)ریشه کلمه:
ریشه_ابد

مدّت. زمان ، مدّت بر آنها دراز شد، دلهایشان سخت گردید. راغب گوید تفوت اَمزد و اَبَد آنست که اَبَد به معنی زمان غیر محدود و اَمَد به معنی زمان محدود ولی مجهول الحد است. و فرق میان زمان و اَمَد به اعتبار آخر مدت گفته می‏شود ولی زمان شامل اول و آخر مدت است بدین سبب گفته‏اند مَدَی و اَمَد به متقاربند. امد، چهاربار در قرآن آمده است آل عمران:30، کهف: 12، حدید: 16، جن:25.
«أَمَد» و «ابد» از نظر معنا به هم نزدیکند، با این تفاوت که «ابد» مدت نامحدود را شامل می شود، در حالی که «أمد» مدت محدودی را; هر چند طولانی باشد و «ابدی» به چیزی گفته می شود که انجام ندارد.

گویش مازنی

/emmed/ امید

امید


واژه نامه بختیاریکا

( اَمد ) ( صت ) ؛ اَمن؛ ایمن
( آمد ) وی؛ وید؛اَود

پیشنهاد کاربران

مهلت داد


کلمات دیگر: