کلمه جو
صفحه اصلی

مسوول


برابر پارسی : کارگزار، سرپرست، پاسخ ده

عربی به فارسی

صاحب منصب , عاليرتبه , رسمي , موثق و رسمي


مسلول , مسلول حساب , قابل توضيح , جوابگو , ملتزم , ضامن , پاسخ دار , جواب دار , عهده دار , مسلوليت دار , معتبر , ابرومند


فرهنگ فارسی

نعت مفعولی از مصدر سوال کسیکه از وی سوال کنند

لغت نامه دهخدا

مسؤول. [ م َ ئو ] ( ع ص ) نعت مفعولی از مصدرسؤال. کسی که از وی سؤال کنند. ( ناظم الاطباء ). سؤال شده. پرسیده شده. پرسش شده. ( ناظم الاطباء ). پرسیده.سؤال کرده. ( دهار ) : اًن السمع و البصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولاً. ( قرآن 36/17 ).
توئی مقبول و هم قابل توئی مفعول و هم فاعل
توئی مسؤول و هم سائل توئی هر گوهر الوان.
ناصرخسرو.
- مسؤول ٌبه ؛ چیزی که آن را سؤال کنند ودرخواست نمایند. ( ناظم الاطباء ). مسؤول عنه.
- مسؤول ٌعنه ؛ مسؤول به.
|| خواسته شده از وی چیزی را. ( منتهی الارب ). خواسته شده. ( آنندراج ) ( غیاث ). کسی که از او درخواست نمایند.( ناظم الاطباء ). درخواست شده. طلب کرده شده. تقاضاشده. ( ناظم الاطباء ).
- مسؤول بودن ؛ موظف بودن به انجام امری.
|| خواسته. ( دهار ).درخواست. استدعا. ( ناظم الاطباء ). خواهش شده. مراد. خواهش. چیزی خواهش شده : برموجب درخواست ایشان رفتن لازم دیدم و اطلاب سؤال و اسعاف مسؤول ایشان واجب دانست. ( المعجم چ مدرس رضوی ص 19 ).
- مسؤول کسی را اجابت کردن ؛ خواهش کسی را برآوردن.
|| مؤآخذ. موأخذه شده. مورد بازخواست. آن که از او بازخواست شود. بازخواست شده. که بازخواهی کنند از او.
- مسؤول بودن ؛ مؤاخَذ بودن. ( ناظم الاطباء ). متعهد بودن. مورد بازخواست به سبب تعهد حفظ و حراست بودن.
|| ضامن. پایندان.
- مسؤول دانستن ؛ متعهد دانستن. ضامن دانستن.
- مسؤول کردن ؛ ضامن کردن. متعهد کردن. به عهده گذاشتن.

پیشنهاد کاربران

مسئول یعنی مقصود و مطلوب بودن برای رسیدن به یک هدف ،
مسئول ، یکی از نام های خداوند کریم است به معنی مقصود و مطلوب آخر ، ،
مسئول یعنی کسی که دو خصیصه اصلی دارد : مهربانی و پاکی ،
پاکی ( خداوند ) از هر چه که مخلوق و مشرکان می گویند ،
پاکی ( انسان ) از گناه و ظلم و تعدی و فساد و فحشا ، ،
مسئول یعنی کسی که موظف است با بکار گیری یک سری ابزار ، نتیجه ای را بدست آورد و پاسخ گو باشد ، ،
مسئول کسی است که در بطن تعهدش ، درخواست ها را برآورده می کند و در قبال آن باید پاسخگو باشد ، ،
دکتر جابرزاده ، ،

رییس، مدیر، صاحب کار، صاحب اختیار، مدیر، مدیرکل، فرمانده، رئیس


کلمات دیگر: