کلمه جو
صفحه اصلی

مسره

عربی به فارسی

خوش , باصفا , دلگشا , خوش ايند , بشاش , موجب مسرت


فرهنگ فارسی

آلت راز

لغت نامه دهخدا

مسرة. [ م َ س َرْ رَ ] (ع اِ) اطراف ریاحین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، مَسارّ. (اقرب الموارد).


مسرة. [ م َ س َرْ رَ ](ع مص ) سرور. (منتهی الارب ). شاد کردن کسی را. (از اقرب الموارد). شادمانه کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مسرت . و رجوع به سرور و مسرت شود. || (اِمص ) شادمانی و شادی . (دهار).


مسرة. [م ِ س َرْ رَ ] (ع اِ) آلت راز، و آن ماشور باشد یک سر آن در دهان گوینده و یک سر آن در گوش شنونده . (منتهی الارب ) (از صراح ). آلتی است توخالی چون طومار که در آن راز گویند. (از اقرب الموارد). این کلمه را بجای تلفن می توان به کار برد. (یادداشت مرحوم دهخدا).


پیشنهاد کاربران

در گویش تاتی مَسِره به جسم حال یخ زدن گفته میشود.


کلمات دیگر: