کلمه جو
صفحه اصلی

سوال


مترادف سؤال : استفهام، استفسار، پرسش ، درخواست، تقاضا، مسئله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب

متضاد سؤال : پاسخ، جواب

برابر پارسی : پرسش

فارسی به انگلیسی

interrogation, question, begging

question, begging


interrogation, question


فارسی به عربی

استفهام

استفسار , سوال

عربی به فارسی

سوال , پرسش , استفهام , مسلله , موضوع , پرسيدن , تحقيق کردن , ترديد کردن در


مترادف و متضاد

question (اسم)
مطلب، موضوع، پرسش، سئوال، مسئله، پرس، سوال، استفهام

query (اسم)
تردید، جستار، پرس و جو، پرسش، استفسار، سوال

quaere (اسم)
جستار، سوال

استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب


۱. استفهام، استفسار، پرسش ≠ پاسخ، جواب
۲. درخواست، تقاضا
۳. مساله
۴. تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی
۵. طلب


فرهنگ فارسی

پرسش
( اسم ) ۱ - پرسش . ۲ - درخواست تقاضا جمع سوالات . توضیح : نوشتن این کلمه به صورت سئوال درست نیست . یا سوال و جواب . پرسش و پاسخ .
جمع سال
( سو آل ) درخواست خواهندگی پرسش

فرهنگ معین

(سُ ) [ ع . سؤال ] (اِمص . ) ۱ - پرسش . ۲ - درخواست ، تقاضا. ج . سؤالات .

لغت نامه دهخدا

سؤال. [ س ُ آ ] ( ع مص ) درخواست. ( ناظم الاطباء ). خواستن. ( غیاث ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ). خواهندگی. ( یادداشت بخط مؤلف ). || پرسش. پرسیدن. || پرسش. استفهام. استفسار. ( ناظم الاطباء ). عرض و طلب. ( ناظم الاطباء ) ( غیاث ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) :
دانا به یک سؤال برون آرد
جهل نهفته از تو بهامونی.
ناصرخسرو.
چون زآنچه نداندش بپرسند سوءالی
از هول شود زائل ازو حالش و هالش.
ناصرخسرو.
بس حلق گشاده بخرافات و محالات
کی بسته شود سخت بدین سست سوءالی.
ناصرخسرو.
کلیله جواب داد که ترا بدین سؤال چکار؟ ( کلیله و دمنه ). مرد گفت : از این سؤال درگذر. ( کلیله و دمنه ). || دریوزه گری. ( ناظم الاطباء ). دریوزه و گدایی :
ابوالمظفر شاه چغانیان که برید
به تیز دشنه آزادگی گلوی سؤال.
منجیک.
امروز همی از سؤال نالی
وآن روز بنالی از بی سوءالی.
ناصرخسرو.
التماس و استدعا تا کی شما را بازخواست کنم که بر عطای من انکار نمائید و مال من از سؤال دریغ ندارید. ( جهانگشای جوینی ). خواهنده مغربی در صف بزازان حلب دیدم که میگفت ای خداوندان نعمت اگر شما را انصاف بودی یا ما را قناعت ، رسم سؤال از جهان برخاستی. ( گلستان سعدی ).

سؤال. [ س ُءْ آ ] ( ع اِ ) ج ِ سائل. ( ناظم الاطباء ).

سوال. [ س َوْ وا ] ( ع اِ ) ج ِ سال. ( ناظم الاطباء ).

سوال . [ س َوْ وا ] (ع اِ) ج ِ سال . (ناظم الاطباء).


فرهنگ عمید

۱. پرسش.
۲. (اسم مصدر ) [قدیمی] طلب کردن، درخواست کردن.
۳. (اسم مصدر ) [قدیمی] درخواست.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] گدایی.
* سؤال وجواب:
۱. پرسش وپاسخ.
۲. (ادبی ) در بدیع، شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیان کند، مراجعه مانن این شعر، گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید (حافظ:۴۷۰ ).

۱. پرسش.
۲. (اسم مصدر) [قدیمی] طلب کردن؛ درخواست کردن.
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] درخواست.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] گدایی.
⟨ سؤال‌وجواب:
۱. پرسش‌وپاسخ.
۲. (ادبی) در بدیع، شاعر در یک یا چند بیت مضمونی را به طریق سؤال و جواب بیان کند؛ مراجعه مانن این شعر، گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید / گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید (حافظ:۴۷۰).


دانشنامه عمومی

«سؤال!» (به انگلیسی: Question!) تک آهنگی از گروه موسیقی پراگرسیو متال سیستم آو ا داون است که در سال ۲۰۰۵ میلادی منتشر شد.

فرهنگ فارسی ساره

پرسش


دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به پرسش و همچنین به گدایی سؤال گفته می شود.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۴، ص۳۶۲.
...

گویش مازنی

( سوآل ) /sooaal/ پیشانی - بی اعتنایی
/sooaal/ پیشانی & پیشانی

پیشانی


گویش بختیاری

ساقه خشک شده گندم و جو.


واژه نامه بختیاریکا

اُرس
پی؛ پُرس وُ پی؛ سول مُدی؛ پُرس

پیشنهاد کاربران

سو آل. ( "و" با آوای پیش، "ا" آی با کلأه ) ، ( ا ) ، ( زبان مازنی ) ، پیشانی.

این واژه عربی است و پارسی آن واژه ی پهلوی آفْراس می باشد

واژه سوال savāl ( sav=دانش - فهم - حل آل=پسوند ویژگی مانند چنگال ) به معنای فهم آور حل کننده داناگر ساخته شده از sav همخانواده با لغت اوستایی ساویز s�viz به معنای آموزگار و لغت saveir در زبانهای آنگلو - نورمن که معنای آن دانش knowledge است. همتای سوال در زبان پهلوی لغت ازدی ( azd=دانش - اطلاع ی=پسوند نسبت ) است که نشان میدهد در زبانهای آریایی از واژگان دانش فهم اطلاع در ساختن معنای سوال فایده برده اند. ازینرو لغت ایرانی سوال savāl که آنرا در تاجیکستان با همین لپز ( لفظ ) میخوانند رپتی ( ربطی ) ندارد به لغت اکدی - بابلی سوال soāl ( در اصل شئالوša’ālu *=حسابرسی - بازخواست - محاکمه ) همتای لغت اوستایی فرس که امروزه ایندو لغت دچار دگرگونی کاربری شده و در معنای پرسش ( =کاواژ ) به کار میروند.



*پیرس:

Iranian Languages and Texts from Iran and Turan: Ronald E. Emmerick

سوال کردن

جواب سوال؛ بعضی ها سوال را با چی جواب می دهند؟
اگر بخواهیم فارسی را پاس بداریم :به جای عبارت سوال را با سوال جواب دادن، باید بگوییم پرسش را با پرسش پاسخ دادن

استفهام، استفسار، پرسش، درخواست، تقاضا، مساله، تکدی، دریوزگی، کدیه، گدایی، طلب

انگلیسی : Question
فارسی : سوال ، پرسش
فرانسوی : Question

مثال : I have a question about this lesson
من یک سوال درباره ی این درس دارم .

سوال
واژه ای پارسی ست :
سوال = سَو - آل
سَو = دانستن
آل = پسوند نام ساز
سوال = پُرسشی که می کنیم تا بدانیم
می توان از سِتاک " سُو " کارواژه ساخت :
سُویدَن ، سُواندَن
کاربُرد : مَن می سُوَم ، تو سُویدی ، او سُواند



این واژه عربی است و فارسی آن واژه ی پهلوی آفراس است.

سوال واژه ای کامل ایرانی است
سوال=سَو ( دانش ) ال ( پسوند نامساز بستگی )
نمونه های دیگر
سواد، ساویز، ساوه و. . .

ساقه های باقیمانده در خاک غلات پس از درو


کلمات دیگر: