کلمه جو
صفحه اصلی

ارجاء

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - امیدوار کردن . 2 - به تأخیر انداختن کاری .


( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ رجاء؛ کنارها، گوشه ها.


( اِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - امیدوار کردن . ۲ - به تأخیر انداختن کاری .
( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ رجاء، کنارها، گوشه ها.

لغت نامه دهخدا

ارجاء. [ اَ ] (اِخ ) نام جائی به اصفهان . (تاج العروس ). و نسبت بدان ارجائی است . || نام دهی به سرخس . (منتهی الارب ). || نام موضعیست به وَجرَة. (منتهی الارب ).


ارجاء. [ اِ ] ( ع مص ) امیدوار کردن. ( غیاث اللغات ). || واپس بُردن. ( زوزنی ). کار را در تأخیر انداختن. ( منتهی الارب ). واپس داشتن. پس افکندن. بازپس بردن. سپس انداختن کاریرا. ( منتهی الارب ). باپس افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ). واپس افکندن امر را. || ارجاءبئر؛ کرانه ساختن چاه را. ( منتهی الارب ). || ارجاء صید؛ نرسیدن صیاد شکاری را. ( منتهی الارب ). بشکاری نرسیدن صیاد. || ارجاء ناقه ؛ قریب بزادن رسیدن ناقه. ( منتهی الارب ). نزدیک رسیدن وقت نتاج ناقه. ( آنندراج ). نزدیک آمدن بزه اشتر. ( تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک آمدن راه. ( غیاث ).

ارجاء. [ اِ ] ( اِخ ) ( مذهب... ) مذهب خوارج مرجئه. رجوع به مرجئه و ضحی الاسلام ج 3 ص 164 و 318 و 321 و 322 و 323 و 325 و 326 و 328 و 329 و 330 شود.

ارجاء. [ اَ ]( ع اِ ) ج ِ رجاء، بمعنی کناره و طرف. ( غیاث اللغات ).نواحی. اطراف. انحاء. گوشه ها: مملکتی فسیح الارجاء.
- ارجاء بئر ؛ نواحی چاه از درون ، از بالا تا زیر.
- ارجاء سماء ؛ دو طرف آن. کناره های آسمان.

ارجاء. [ اَ ] ( اِخ ) نام جائی به اصفهان. ( تاج العروس ). و نسبت بدان ارجائی است. || نام دهی به سرخس. ( منتهی الارب ). || نام موضعیست به وَجرَة. ( منتهی الارب ).

ارجاء. [ ] ( اِخ ) ابن ابی ضحاک خال مأمون الرشید. ( حبط ج 1 ).

ارجاء. [ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک خال مأمون الرشید. (حبط ج 1).


ارجاء. [ اَ ](ع اِ) ج ِ رجاء، بمعنی کناره و طرف . (غیاث اللغات ).نواحی . اطراف . انحاء. گوشه ها: مملکتی فسیح الارجاء.
- ارجاء بئر ؛ نواحی چاه از درون ، از بالا تا زیر.
- ارجاء سماء ؛ دو طرف آن . کناره های آسمان .


ارجاء. [ اِ ] (اِخ ) (مذهب ...) مذهب خوارج مرجئه . رجوع به مرجئه و ضحی الاسلام ج 3 ص 164 و 318 و 321 و 322 و 323 و 325 و 326 و 328 و 329 و 330 شود.


ارجاء. [ اِ ] (ع مص ) امیدوار کردن . (غیاث اللغات ). || واپس بُردن . (زوزنی ). کار را در تأخیر انداختن . (منتهی الارب ). واپس داشتن . پس افکندن . بازپس بردن . سپس انداختن کاریرا. (منتهی الارب ). باپس افکندن . (تاج المصادر بیهقی ). واپس افکندن امر را. || ارجاءبئر؛ کرانه ساختن چاه را. (منتهی الارب ). || ارجاء صید؛ نرسیدن صیاد شکاری را. (منتهی الارب ). بشکاری نرسیدن صیاد. || ارجاء ناقه ؛ قریب بزادن رسیدن ناقه . (منتهی الارب ). نزدیک رسیدن وقت نتاج ناقه . (آنندراج ). نزدیک آمدن بزه اشتر. (تاج المصادر بیهقی ). || نزدیک آمدن راه . (غیاث ).


پیشنهاد کاربران

ارسال، توزیع، پخش، تقدیم

افق

لطفا پیشنهاد" افق" ثبت نشود.
"دامنه" مناسب تره.


کلمات دیگر: